روی نیمکت کنار غسالخانه مردان تقریبا ولو میشوم تیزی ای

روی نیمکت کنار غسالخانه مردان، تقریبا ولو می‌شوم. تیزی این صحنه همچنان آزارم می‌دهد، اشک‌هایم بی‌اختیار سرازیر است و به تنهایی اموات فکر می‌کنم.
دیدگاه ها (۴)

ب سلامتی این روز بیان خانوادم برام گریه کنن نگو خدانکنه بگو ...

شبتون خوش

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

نیمه شب است که فیلچ می آید و از سلول بیرون میبرتم از سرسرا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط