گفت اگه یه ماشین زمان داشتی

_گفت : اگه یه ماشین زمان داشتی
باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟
دستامو دور لیوان چای
سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم،
_گفتم: هیچکدوم

_گفت: د بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن!
گفتم : اگه ماشین زمان داشتم،
نه میرفتم گذشته نه میرفتم آینده.

گفت : پس چیکار میکردی دیوونه؟
گفتم : زمان رو همینجا متوقف میکردم وُ
تا ابد به بهونه‌ی سرد شدن این فنجون چای
همینجا پیش تو میموندم

#بابک_زمانی
دیدگاه ها (۱)

#کتاب_بخونیمآب که به صورتم زدم چه حس خوبی داشتم. نسیم خنک صب...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)ات: جیغ و داد-استف:...

رسیدیم خونه وقتی از ماشین میخواستم پیاده بشم فیلیکس سری از م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط