بچه ها میخوام این فیکی که از جونگ کوک نوشتم رو ادامه بدم
بچه ها میخوام این فیکی که از جونگ کوک نوشتم رو ادامه بدم
جونگ کوک: دست هام رو دور کمر باریکش حسار کردم و با تاسف بهش نگاه کردم، برای بار دوم بیهوش شده بود، همون لحظه در اتاق باز شد و چهره تهیونگ و جانگ شین توی چارچوب در نمایان شد
تهیونگ: جونگ کوک چیکار کردی؟(یکم عصبی)
جونگ کوک: تهیونگ اومد و لی یان رو بغل کرد و گذاشتش روی تخت
تهیونگ: جونگ کوک اون هنوز بچست نباید بهش زیاد فشار وارد بشه(نگران)
جونگ کوک: هوفففف بنظر خودت چیکار میکردم؟ هیچی بهش نمیگفتم که دوباره اون فکر کوفتی به ذهنش برسه؟
تهیونگ: فعلا باید نگران باشی که نفهمه پدرش رو کی کشته
جونگ کوک: نمیزارم بفهمه...... امکان نداره بزارم بفهمه جانگ شین!
جانگ شین: بله
جونگ کوک: هر نوع لب تاپ گوشی یا هر چیزه دیگه ای رو از دسترس لی یان خارج کنید
جانگ شین: باشه چشم
ادامش بدم؟
جونگ کوک: دست هام رو دور کمر باریکش حسار کردم و با تاسف بهش نگاه کردم، برای بار دوم بیهوش شده بود، همون لحظه در اتاق باز شد و چهره تهیونگ و جانگ شین توی چارچوب در نمایان شد
تهیونگ: جونگ کوک چیکار کردی؟(یکم عصبی)
جونگ کوک: تهیونگ اومد و لی یان رو بغل کرد و گذاشتش روی تخت
تهیونگ: جونگ کوک اون هنوز بچست نباید بهش زیاد فشار وارد بشه(نگران)
جونگ کوک: هوفففف بنظر خودت چیکار میکردم؟ هیچی بهش نمیگفتم که دوباره اون فکر کوفتی به ذهنش برسه؟
تهیونگ: فعلا باید نگران باشی که نفهمه پدرش رو کی کشته
جونگ کوک: نمیزارم بفهمه...... امکان نداره بزارم بفهمه جانگ شین!
جانگ شین: بله
جونگ کوک: هر نوع لب تاپ گوشی یا هر چیزه دیگه ای رو از دسترس لی یان خارج کنید
جانگ شین: باشه چشم
ادامش بدم؟
- ۶.۶k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط