بچه ها میخوام این فیکی که از جونگ کوک نوشتم رو ادامه بدم

بچه ها میخوام این فیکی که از جونگ کوک نوشتم رو ادامه بدم

جونگ کوک: دست هام رو دور کمر باریکش حسار کردم و با تاسف بهش نگاه کردم، برای بار دوم بیهوش شده بود، همون لحظه در اتاق باز شد و چهره تهیونگ و جانگ شین توی چارچوب در نمایان شد

تهیونگ: جونگ کوک چیکار کردی؟(یکم عصبی)
جونگ کوک: تهیونگ اومد و لی یان رو بغل کرد و گذاشتش روی تخت

تهیونگ: جونگ کوک اون هنوز بچست نباید بهش زیاد فشار وارد بشه(نگران)
جونگ کوک: هوفففف بنظر خودت چیکار میکردم؟ هیچی بهش نمیگفتم که دوباره اون فکر کوفتی به ذهنش برسه؟
تهیونگ: فعلا باید نگران باشی که نفهمه پدرش رو کی کشته
جونگ کوک: نمیزارم بفهمه...... امکان نداره بزارم بفهمه جانگ شین!
جانگ شین: بله
جونگ کوک: هر نوع لب تاپ گوشی یا هر چیزه دیگه ای رو از دسترس لی یان خارج کنید
جانگ شین: باشه چشم

ادامش بدم؟
دیدگاه ها (۴)

ولی زیبایی آریایی ها یه چیز دیگست:)

بچه ها کل اون فیکی که تازه نوشتم همشون گزارش شدن و پام شدن و...

بچه هاااااااااااااا 😭یونگی برگشتتتتت 😭بالاخره اعضا رو دور هم...

maknae lineلایک میکنی گوگولی؟:)𝑺𝒐𝒎𝒓𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔 𝒊𝒕 𝒕𝒂𝒌𝒆𝒔 𝒕𝒉𝒆 𝒘𝒐𝒓𝒔𝒕 ...

black flower(p,271)

kiss of life

تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی  جونگ کوک : دقیقا همونجوری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط