حکایت دزدی میلیون ها تومان از بان دزدید دزد دیگری هم

#حکایت دزدی میلیون ها تومان از بانڪ دزدید ، دزد دیگری هم به ڪاه دان زد و مقداری ڪاه دزدید. هر دو را گرفتند و نزد قاضی منصوری بردند.
قاضی منصوری دزد بانڪ را آزاد ڪرد و دزد ڪاه را به دوسال حبس با اعمال شاقه محڪوم ڪرد. ڪاه دزد به وڪیلش گفت : چرا اونی ڪه پول دزدیده بود را آزاد ڪرد و من ڪه فقط مقداری ڪاه دزدیدم به دو سال حبس با اعمال شاقه محڪوم شدم؟! وڪیل گفت : آخه قاضی منصوری ؛ ڪاه نمی خورد!

*اکبر طبری*
دیدگاه ها (۳)

ﺩﻳﺸﺐ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﻰ ﻣﺨﺘﻠﻂ ...ﺩﻯ ﺟﻰ ﺑﻮﺩ،ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ،ﺭﻗﺺ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ...

امروز ناهار آبگوشت داشتیمطبق معمول منو و داداشم سر استخون قل...

مردي از خدا دو چيز خواست... يک گل و يک پروانه...اما چيزي که ...

#داستان_کوتاه روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری در ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط