part

#part_150
#طاها
داشتم میمردم از استرس
نمیدونستم رها چش شده
نباید میزاشتم بخوره حتما برای همون حالش بد شده
پشت در دستشویی منتظرش بودم
طاها-رهااا...رهاممم...خوبی عشقم؟
در باز شد و رها بی جون و رنگ پریده اومد بیرون
با دیدن چهرش قلبم تیر کشید
کاش من میمردم اما رها اینجور نمیشد
دستشو گرفتم که دیدم نمیتونه راه بیاد
دستمو انداختم زیر پاش و بغلش کردم
بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت
نشستم کنارش و با موهاش بازی میکردم
طاها-چت شد یهو نفسم؟
رها-خوبم عشقم نگران نشو
طاها-بریم دکتر؟
رها-نه
طاها-یعنی چی نه رها
رها-بخدا جون ندادم تکون بخورم بزار اگه صبح خوب نشدم بریم
طاها-تاصبح که من میمیرم و زنده میشم
رها-چیزی نیست
طاها-چیزی میخوری برات بیارم؟
رها-یه چیز خنک
طاها-چشم
پاشدم رفتم تو آشپز خونه
رها عاشق شربت زعفران بود
براش درست کردم و برم تو اتاق
طاها-بیا اینو بخور
کمکش کردم بشینه
لیوان از دستم گرفت
تا خواست بخوره
یهو حالش بد شد و دوباره دویید سمت دستشویی
#شکلات_تلخ
ببخشید حالم خوب نبود نبودم نتونستم پارت بنویسم بزارم:))
دیدگاه ها (۲)

#part_151#رهاتا خواستم شربت بخورمیهو بازم حس کردم محتویات مع...

#part_152#طاهاکارم تموم شده بود رها بهم پیام داده بود که رفت...

#paer_149#رهادرو بستم و لباسامو همونجا جلو در کندمرفتم تو آش...

#part_148#طاهاتو ماشین کسی حرف نمیزدشکیب و فریال که از همونج...

پارت ۸۲

P16🍯÷معدشو شست و شو داریم الان حالش خوبه اما باید تا صیح این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط