من نمیدانم چرا این دل شده رسوای تو

من نمیدانم چرا این دل شده رسوای تو
آ شنای هر شب من ،من شدم شیدای تو

روی تو نادیده ، امشب گشته ام بیمار دل
در خیال خود کشیدم صورت زیبای تو

من خراب عشق تو، توساقی شبهای من
باز هم دارم به دل من از غمت سودای تو

هر شبم در خواب دنبال تو هستم تا سحر
کاش میشد تا ببینم یک شبی سیمای تو

از غم هجران تو ای رفته از دنیا ی من
از همه دنیا گذشتم تا شوم دنیای تو

من نمی نالم زبخت خویش، یاجورت کنون
دل خوشم شاید که روزی سر نهم بر پای تو

با امیدی که شبی گیری در آغوشت مرا
روی امواج دلم سازم شبی دریای تو..
دیدگاه ها (۱)

عشق ، بازی بود ومن ، بازیچه ی ناچیز تو کیش و ماتم کرد ، شطرن...

#حال من دست خودم نیست،#نبین آرامم مثل پاییزم و یکباره بهم می...

شب بخیر دوستای گلم

بزن به سلامتی حرف های دلت که به کسی نگفتی.......... بزن به س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط