پارت

#پارت237


(آرش)

آرش: همه پولا رو بفرست حسابش !

_قربان یه سوال !

آرش : بگو ...

_چرا تمام این مدت پولی به حسابش نریختید ؟!

آرش: به دلیل یکسری از دلایل ! با این پولی که به دستش میاد میتونه خیلی کارا انجام بده !

_اوکی من تا ساعت 2 پول رو براشون میفرستم...
آرش: سپاس

تلفن رو قطع کردم و تکیه مو دادم به صندلی همزمان با خودکار دستم بازی میکردم!

با پول این چند ماهی که بهش میدم میتونه خیلی کارا کنه ماشین بخره، خونه بخره و خیلی کارای دیگه ... اما از خدا میخوام

که پدر و مادرشو فراموش نکنه، با این پول زندگیش از این رو به اون رو میشه دیگه در سطح پایین شهر نمیمونه!

تو یه کلام وضعش توپ میشه ... و این پول حاصل دست رنج خودشه همین !!


(مهسا)

دستی به رو قبرش کشیدم لبخندی به دوستم زدم دوستی که الان چند وقتیه از کنار ما رفته .... دوستی که همدم بود ولی الان زیر خاکه !!

لب زدم : این روزا خیلی بهت احتیاج دارم تینا، خیلی زیاد، دوست خوشگلم چرا رفتی ؟ چرا ما رو ول کردی ؟! توام رفتی پیش نی نی کوچولوت ؟!

قطره اشک سمجی که از چشمام سر خورد رو گونه مو پاک کردم خواستم حرف بزنم که پشت سرم صدای آرسام به گوش رسید..

آرسام: اره تینا الان اون دنیا با بچه مونه یچه ایی که دوست داشت ببینتش ولی هیچ وقت قسمت نشد و الان تو اون دنیا کنار بچه مونه !

از رو زمین بلند شدم لباسام که خاکی شده بود رو تکوندم و گفتم ..
دیدگاه ها (۱)

#پارت238و گفتم: خودتو ناراحت نکن اون الان حالش خوبه !پوزخندی...

#پارت239ولی انگار واقعیه چطور این همه پول اومده تو حسابم این...

#پارت236سرشو زیر انداخت: ولی ولی من دوست دارم!با شنیدن این ح...

#پارت235از پارک بیرون اومدم!!(حسام)عصبی تو خونه قدم میزدم تو...

P⁹هانا : جونکوک هانی به سمت صدا برگشتیم وای مگه من هنوز با ا...

P¹راستش رو بخواید اگر من بخوام از زندگیم بگم خیلی باید بنویس...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط