سرو آزادم و از باد لجم میگیرد

سرو آزادم و از باد لجم میگیرد
تو مرا برده ای از یاد لجم میگیرد

من از آن گونه ی سرخی که اگر می پژمرد
به کسی بوسه نمیداد لجم میگیرد

رنج این کوه به انگشت کشیدن تا کی؟
دارد از دست تو فرهاد لجم میگیرد

من که هر شب به تو و عشق تو می اندیشم
تو نمیدانی و هیهات لجم میگیرد
                                          

 #ایرج_مظلوم_سامانی
دیدگاه ها (۸)

بگذار بگویند دیوانه ام!پای آمدن تو در میان باشد،ضریح که هیچ،...

عشق اتفاقی ست که می افتدگاهی پرشتابمثل گلوله ای ناغافلگاهی آ...

بنفشه طرّه مفتول خود گره میزدصبا حکایت زلف تو در میان انداخت...

چروک های صورتم راکه ادامه دهیبه رفتنت می رسیبه زمستانی سختبه...

عاشقانه های شبنم

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

My Vampire p4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط