عشق اغیشته به خون

❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩
پارت ۱۱۹

بر راویی زمین با دو پاش ایستاد مین جی آروم پلک زد و نگاهش را کم کم بالا برد همراه آن اشک های بیشمار نم های غمگین آسمان هم جاری بودن .. ولی تند زیر چشم هایش را پاک کرد و به زمین خیره شد ..
تهیونگ چتر قرمز رنگ را زیر سر مین جی گرفت سپس با لحن مهربانی گفت : سرما میخوری ..
مین جی غمگین به زمین خیره شد : زندگی .. خودش سرما هست عرجوری که شده میگذره چه با پوشیدم چه بیپوشیدن
تهیونگ آروم غم شد سپس روی دو پاهایش نشست ..
تهیونگ: خیلی سخته ؟
مین جی با چشم های پر از بغضش سری تکون داد تهیونگ آروم دست مین کی را گرفت سپس از روی زمین بلند شد و باعث شد مین کی همراهش کند .. و هر دو ریز چتر ایستادن .. با دست هیس مانند اش اشک های مین جی را کشید و پشت انگشت هایش را لمس مانند روی گونه و خط فک اش کشید .. مین جی به پایین چشم دوخت و سکوت کرد ..
تهیونگ: اگه سرما بخوری تهیونگ چیکار کنه
مین جی به این لحن شوخ مانند تهیونگ ناخواسته خندید و تند لبخند را جمع کرد تهیونگ ریز خندید سپس با احساس بوسید پیشانی مین جی نزدیک شد .. و به این حقیقت ای که مین جی بیش از هر دختری خوشگل بود پی برد ...
تهیونگ: بیا بریم خونه ..
مین جی با اخم گفت : نمی‌ریم اونجا
تهیونگ: مین جی خوشگله دوست داری امشبو ببرمت خونه مادرت !
مین جی آروم تیله های مشکی اش را بلند کرد سپس در چشم های تهیونگ دوخت و با لحن آرامی گفت . : نه ..
تهیونگ: پس می‌برمت هتل دوستم ؟ خوبه
مین جی بی حال سری تکون داد سپس هر دو با گام ها آروم به سمت ماشین رفتند تهیونگ در ماشین را باز کرد سپس مین جی پالتو اش را کشید و نشست .. تهیونگ ماشین را دور زد سپس سوار ماشین شد هوا گرم و بوی عطر نیز تهیونگ باعث سردرد مین جی میشد .. تهیونگ تند ملافه برداشت سپس روی پاهای مین کشید و آروم گفت : من مطمئنم که سرما میخوری ..
مین جی بدون حرفی رو ازش گرفت و به طرف شیشه ماشین دوخت .. چند دقیقه بعد ماشین حرکت کرد
.....

روی مبل نشست هوا تا حدی سرد نبود در اتاق ولی .. میون‌شی بندش را حس نمی‌کرد .. تند دراز کشید سپس پاهایش را جمع کرد و دستش را ریز گونش گذاشت می‌لرزید به شدت و حس‌میکرد سردی در اعماق وجودش پرسه می‌زند ..
جیمین از اتاق کارش بیرون آمد سپس با سکوت بدون اتاق مواجه شد .. چانمی حتما خواب بود و جان .. نبود .. لبش را خیس کرد سپس به سمت اتاق جان میرفت .. وارد اتاق شد و با جانی که مشغول تبلت بود مواجه شد جان سرش را بلند کرد سپس نگاهش کرد و لبخند زد .. جیمین با گام ها آروم سمتش رفت و کنارش رو تخت نشست
جیمین : جانم چرا نخوابیدی
جان : خوابم نمیاد .. شما چرا نخوابیدی
دیدگاه ها (۲)

˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۲۰جیمین مهربان ...

๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۲۱تهیونگ: تو جهنم...

(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۱۸ جان ...

پارت ۷۱ سومین ذره ای تکون نمیخورد تهیونگ هنوز قلبش رو توی گل...

تهیونگ ریشه افکاری پاشیده شد سپس تند سمت مین جی نگاه کرد بدو...

ادامه ... مین جی چشم تو کاسه چرخاند : ببینم اصلا چرا باید بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط