دلش دریای خون، چشمش به در بودامیدش دیدن روی پسر بودپدر می گشت قلبش پاره پارهپسر می کرد بر حالش نظارهپدر چون شمع سوزان آب می شدپسر هم مثل او بیتاب می شدپسر از پرده ی دل ناله سر دادپدر هم جان در آغوش پسر داد