اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۱۸
بعد از چند دقیقه شریک عمو اومد وقتی وارد شد یکم تعجب کردم ولی هر کاری از این بر میومد شریک عمو جونگ کوک بود با خنده ریز کرد وبا جدیت با عموم شروع به صحبت کردن کرد عمو با لبخندی نگام کرد
پارک: دخترم استادت همون شریک ما هستند.....اوه آقای جئون رونا هم شریک آینده شرکت هستن
جئون: اها که این طور خوشحال شدم ( نیشخند)
ویو جئون: هر کاری کنی نمی تونی از دستم در بری از هر راهی برای رسیدن بهت استفاده می کنم پرنسس قلبم
رونا: خوشحال شدم عمو جون ( لبخند فیک )
بعد که عمو اون داشتن حرف می زدن دوتا دلغک هم اومدن ولی چه اومدنی هر کدوم با دسته گل های بزرگ و شرینی و کادو عروسک اومدن عمو از کار این دوتا خنده اش گرفته بود
هان و سوجون: ما اومدیم..... الان پرنسس خوشحال شدی
خندم گرفته بود اسکلا رفتم سمتشون بغلشون کردم
رونا: خوشحال یکم...... نمی دونم
جئون: آقای پارک امروز تولد رونا هست
پارک: نه بابا اومدن ازش معزرت بخوان.....( خنده )
جئون: اها
هان و سوجون: سلام آقای جئون ( در حالی که وسایل بغلشون)
جونگ کوک: سلام
رونا: خب داداشی ممنون گل ببینم خوبه
سوجون: بخشیدیم ( خنده)
رونا: آره
سوجون: آخیش اینا بزارم رو مبل.....عمو من آزاد شدم هان حالا بشین معزرت خواهی کن ( خنده رفت کنار عموش نشست)
هان: رونا من چی قبول نیست من چی
رونا : تو هم بخشیدم ( بغلش کرد)
هان: بوسم کن زحمت کشیدم
رونا: عمو ببینش.....طلب کار هم هست
پارک: دخترم اذیت نکن
هان: اما......بوس یادت نره ( رونا گونه هاش بوسید)
رونا: خوبه
هان : آره.....منو بوس کرد ....... سوجون گگگگ ( رفت نشست و سوجون اذیت کرد )
پارک: نگاه قد قوارشون نکنید آقای جئون فقط اخلاقشون
جونگ کوک: درسته بچه ها شرینی دارید ( خنده عصبی....عصبی که رونا هان بوسید )
رونا رفت.............
پارت ۱۸
بعد از چند دقیقه شریک عمو اومد وقتی وارد شد یکم تعجب کردم ولی هر کاری از این بر میومد شریک عمو جونگ کوک بود با خنده ریز کرد وبا جدیت با عموم شروع به صحبت کردن کرد عمو با لبخندی نگام کرد
پارک: دخترم استادت همون شریک ما هستند.....اوه آقای جئون رونا هم شریک آینده شرکت هستن
جئون: اها که این طور خوشحال شدم ( نیشخند)
ویو جئون: هر کاری کنی نمی تونی از دستم در بری از هر راهی برای رسیدن بهت استفاده می کنم پرنسس قلبم
رونا: خوشحال شدم عمو جون ( لبخند فیک )
بعد که عمو اون داشتن حرف می زدن دوتا دلغک هم اومدن ولی چه اومدنی هر کدوم با دسته گل های بزرگ و شرینی و کادو عروسک اومدن عمو از کار این دوتا خنده اش گرفته بود
هان و سوجون: ما اومدیم..... الان پرنسس خوشحال شدی
خندم گرفته بود اسکلا رفتم سمتشون بغلشون کردم
رونا: خوشحال یکم...... نمی دونم
جئون: آقای پارک امروز تولد رونا هست
پارک: نه بابا اومدن ازش معزرت بخوان.....( خنده )
جئون: اها
هان و سوجون: سلام آقای جئون ( در حالی که وسایل بغلشون)
جونگ کوک: سلام
رونا: خب داداشی ممنون گل ببینم خوبه
سوجون: بخشیدیم ( خنده)
رونا: آره
سوجون: آخیش اینا بزارم رو مبل.....عمو من آزاد شدم هان حالا بشین معزرت خواهی کن ( خنده رفت کنار عموش نشست)
هان: رونا من چی قبول نیست من چی
رونا : تو هم بخشیدم ( بغلش کرد)
هان: بوسم کن زحمت کشیدم
رونا: عمو ببینش.....طلب کار هم هست
پارک: دخترم اذیت نکن
هان: اما......بوس یادت نره ( رونا گونه هاش بوسید)
رونا: خوبه
هان : آره.....منو بوس کرد ....... سوجون گگگگ ( رفت نشست و سوجون اذیت کرد )
پارک: نگاه قد قوارشون نکنید آقای جئون فقط اخلاقشون
جونگ کوک: درسته بچه ها شرینی دارید ( خنده عصبی....عصبی که رونا هان بوسید )
رونا رفت.............
- ۱۱.۴k
- ۳۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط