ات نفسش را حبس میکند و آرام شروع به خواندن میکند در اب
ات نفسش را حبس میکند و آرام شروع به خواندن میکند. در ابتدا صدایش لرزان است، اما بعد از چند کلمه، کمی راحتتر میشود. احساس میکند صدایش در مقابل کوک که یک خوانندهی حرفهای است، هیچ است، اما حداقل میخواهد امتحان کند.
کوک با دقت به او گوش میدهد. چشمانش کمی تنگ میشود، انگار که میخواهد چیزی را تحلیل کند. وقتی ات خواندن را تمام میکند، سرش را پایین میاندازد. "دیدی؟ گفتم صدام خوب نیست."
کوک یک لحظه ساکت میماند، سپس لبخند میزند. "تو اینو فکر میکنی، ولی واقعیت این نیست. صدات یه جور خاصه."
ات با تعجب نگاهش میکند. "داری مسخرهام میکنی؟"
کوک: "نه، جدی میگم. یه جور خامیه توی صدات که اگه تمرین کنی، میتونی قویترش کنی. تا حالا تمرین آواز داشتی؟"
ات سرش را تکان میدهد. "نه، فقط گاهی برای خودم میخونم."
کوک: "خب، پس معلومه که جای پیشرفت داری. اگه بخوای، میتونم یه کم کمکت کنم."
ات متعجب میشود. "چی؟ تو... تو میخوای به من آموزش بدی؟"
کوک: "چرا که نه؟ تو فعلاً نمیتونی جایی بری، پس حداقل از این فرصت استفاده کن!"
کوک با دقت به او گوش میدهد. چشمانش کمی تنگ میشود، انگار که میخواهد چیزی را تحلیل کند. وقتی ات خواندن را تمام میکند، سرش را پایین میاندازد. "دیدی؟ گفتم صدام خوب نیست."
کوک یک لحظه ساکت میماند، سپس لبخند میزند. "تو اینو فکر میکنی، ولی واقعیت این نیست. صدات یه جور خاصه."
ات با تعجب نگاهش میکند. "داری مسخرهام میکنی؟"
کوک: "نه، جدی میگم. یه جور خامیه توی صدات که اگه تمرین کنی، میتونی قویترش کنی. تا حالا تمرین آواز داشتی؟"
ات سرش را تکان میدهد. "نه، فقط گاهی برای خودم میخونم."
کوک: "خب، پس معلومه که جای پیشرفت داری. اگه بخوای، میتونم یه کم کمکت کنم."
ات متعجب میشود. "چی؟ تو... تو میخوای به من آموزش بدی؟"
کوک: "چرا که نه؟ تو فعلاً نمیتونی جایی بری، پس حداقل از این فرصت استفاده کن!"
- ۴.۵k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط