مافیای مهربونه من

مافیای مهربونه من

(تک پارتی)

خیلی خوب بود کارم پولشم خوب بود ولی باید مراقب می‌بودم که یدفه تو دردسر نیوفتم
صبح(در دفتر مدیر)
/سلام پرکا امروز باید چهار کیلو گرم شیشه رو از اسپانیا به سئول ببری با هوا پیما کارتو انجام بده ترس هم نداشته باش چون فکره همه جاشو کردنم و فقط تو باید از اینجا به سئول ببریش و تازه مراقب باش که آسیبی به مواد نرسه چون این یه قرار داد بزرگه و نباید خراب بشه اون پارک جیمین هستش
تایید کردم کارامو انجام دادم و و به سمت هوا پیما رفتم کاراشو انجام دادم و رفتم رو صندلیم نشستم دو روز طول کشید تا رسیدنم رسیدم طبق آدرسی که داده بود داخل یکی از کافی شاپ ها رفتم و با تتو ای که داشتم بهشون نشونه رو دادم و اونا منو به یه اتاق راهنمایی کردن و من با یه چمدون وارد اتاق شدم بوی الکل ، قلیون و ..... کلی چیز های دیگه تو اتاق پیچیده بود و رفتم جلوی صندلیه میز روبه روم و نشستم و یه صندلیه بزرگ چرمی پشتش بهم بود ،
صندلی چرخید
یه مرد چشم مشکی با کت و شلوار مشکی و مو های بلوند و کلی چیز ها دیگه رو به روم نشست چمدون رو روی میز گذاشتم و درشو باز کردم بهم نگاه کرد و گفت
+عالی هستش الان طبق قرار دادی که بستیم شما چهار کیلو گرم شیشه رو از اسپانیا به سئول آوردی پس ما هم 600تیلیارد باید به شما بدیم، ولی چون زیاده تصمیم گرفتیم ما هم باهات بیایم تا اسپانیا تا به قرار داده جدیده دیگه هم ببندیم
تایید کردم و گفتم
-این درسته ولی باید صبر کنید تا من به سئول برسم بعد بیایید
بلند شدو دور میز چرخید و گفت
+باشه پس ما ترو تا دم هوا پیما میرسونیم
تایید کردیم و با پول ها رفتیم سمت ماشین ولی اون دست خیابون پلیسا بودند و ما با سرعت زیاد داشتیم سمت ماشین می‌رفتیم که هممون چشممون به پلیس افتاد سریع پول ها رو گذاشتند داخل ماشین ولی دست من یه کیف مشکی بود منو رئیس مافیا عقب بودیم ولی تا خواستیم بریم جلو برای این که شما نکنم پلیسا که داشتم میومدن سمت اینور اون دستشو دور کمرم حلقه کرد و بهم نگاه کرد و گفت
+اگه پلیسا کارو ببینن به داده فنا میریم پس بهتره من رو همراهی کنی
سرمو جوری که پلیسا ببین به نشونه تایید تکون دادم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و پلیسا هر لحظه نزدیک تر میشدن برای همینهر دو تامون ل.ب هامون رو به هم نزدیک کردیم ل.ب هامون رو رو.ی هم ق.رار دادیم شروع به خ‌.وردن ل.ب های هم ک.ردیم که کم کم آزمون دور شدن و رفتن از هم فاصله گرفتیم و عوضر خواهی کردیم و به
سمت فرود گاه رفتیم نمی‌دونم چرا ولی حس خیلی خوبی بود که ل.ب هاشو ب.وسیدم توی حال خودم بودم که خوابم برد و توفرود گاه سرم اوفتاد رو شونش لبخند زد و سرمو بو.سید
وقتی پاشدم توی تخت کنار اون بودم و بهم داشت نگاه میکرد و گفت
+عاشقتم خانم پارک
بهش لبخند زدم و گفتم
-منم همین طور آقای پارک
بهم نگاه کرد ولی خندش محو شد و گفت
+دیگه بهم نگو آقای پارک مگه نگفتی دوسم داری پس باید یه چیز دیگه صدام کنی
سرمو تکون دادم و خودمو تو بغلش جا کردم



(پایان)
دیدگاه ها (۰)

دوست؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط