ویو صبح همه آمده بودن و خواب بودن فقط لیانا بیدار بود
ویو صبح همه آمده بودن و خواب بودن فقط لیانا بیدار بود
- من دیشب چی گفتم وای خدا یادت ییادت تورو خدا حتما گند زدم وای وای بهش گفتم عاشق شدم خدارو شکر نگفتم عاشق کی وگر تا الان آب شده بودم رفته بودم تو زمین که یهو جانکوک آمد و بهم گفت
+ خب خب پس یادت میاد دیشب چیکار کردی اون هر قدم میرفت عقب منم هر قدم میرفتم جلو که خوردم به اپن بغلش کردم توری که وسط پاهاش بودم و گذاشتمش روی اوپن که تا خواست چیزی بگه دوباره جیمین آمد و گفت
@ اه دوباره بد موقع آمدم
- من رفتم پایین و گفتم اتفاقا خوب موقع ای آمدی جیمین
پرش زمانی به یک فته بد
+ الان شیش روز بود که ما باهم توی عمارت بودیم ولی دیروز برگشتیم هرکس رفت خونه خودش لیانا هم رفت خونه خودش شنیدم که سه روز دیگه نور دای کنسرت دارن پس حتما لیانا رفته تمرین توی سالن پس منم میرم یعنی هم گروه ما هم گروه اونا باید سالن باشیم
- پی دی نیم گفت به مناسبت برگشت من باید یک کنسرت با شکوه سه روز دیگه برگزار کنیم خیلی وقت برای تمرین نداشتم پس سریع تر از همه رفتم سالن داشتم تمرین میکردم که دیدم دو تا دست دور کمرم حلقه شد بله درسته اون جانکوک بود رومو برگرداندم که تا خواستم چیزی بگو منو بوسید که من چشمام از حدقه زد بیرون و بهم گفت دوست دارم اما من چون تو شک بودم چیزی نگفتم و بچه ها آمدن جانکوک گفت
+ هنوز کارم باهات تموم نشده یاد م نمیره جواب ندادی(عصبی)
- من دیشب چی گفتم وای خدا یادت ییادت تورو خدا حتما گند زدم وای وای بهش گفتم عاشق شدم خدارو شکر نگفتم عاشق کی وگر تا الان آب شده بودم رفته بودم تو زمین که یهو جانکوک آمد و بهم گفت
+ خب خب پس یادت میاد دیشب چیکار کردی اون هر قدم میرفت عقب منم هر قدم میرفتم جلو که خوردم به اپن بغلش کردم توری که وسط پاهاش بودم و گذاشتمش روی اوپن که تا خواست چیزی بگه دوباره جیمین آمد و گفت
@ اه دوباره بد موقع آمدم
- من رفتم پایین و گفتم اتفاقا خوب موقع ای آمدی جیمین
پرش زمانی به یک فته بد
+ الان شیش روز بود که ما باهم توی عمارت بودیم ولی دیروز برگشتیم هرکس رفت خونه خودش لیانا هم رفت خونه خودش شنیدم که سه روز دیگه نور دای کنسرت دارن پس حتما لیانا رفته تمرین توی سالن پس منم میرم یعنی هم گروه ما هم گروه اونا باید سالن باشیم
- پی دی نیم گفت به مناسبت برگشت من باید یک کنسرت با شکوه سه روز دیگه برگزار کنیم خیلی وقت برای تمرین نداشتم پس سریع تر از همه رفتم سالن داشتم تمرین میکردم که دیدم دو تا دست دور کمرم حلقه شد بله درسته اون جانکوک بود رومو برگرداندم که تا خواستم چیزی بگو منو بوسید که من چشمام از حدقه زد بیرون و بهم گفت دوست دارم اما من چون تو شک بودم چیزی نگفتم و بچه ها آمدن جانکوک گفت
+ هنوز کارم باهات تموم نشده یاد م نمیره جواب ندادی(عصبی)
- ۲.۱k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط