زندگی در سئول p

زندگی در سئول p35


( وقتی کوک و ات برگشتن ، کلاس تموم شده بود و بقیه بچها داشتن باهم حرف میزدن)

یونا: به به..یوسفان گمگشته باز آمدند...ات خانوم یه دستشویی انقدر طول میکشه ؟
جیمین: راست میگه...کجا بودین؟؟؟
کوک: مگه بازجویی عه؟
ات: یه مشکلی پیش اومد
تهیونگ: اونوقت چی؟
کوک: ینی واقعا به ما اعتماد ندارین ؟
شوگا: اگر صادق باشیم باید بگیم نههه
ات: هییی
نامجون: بجای اینکه بیاید سر کلاس کجا رفتین دقیقا؟
جین: راست میگه چرا دوتایی نیومدین ؟
کوک: فضول و بردن زیرزمین پله نداشت خورد زمین
جین: ببخشید ؟؟؟
جیهوپ: لابد دلیل داشتن
تهیونگ: مثلا میخوان چه دلیلی داشته باشن ؟
ات: می‌زارید حرف بزنمممم
یونا: بگووو
ات: خب...

....

همشون: واتتت
(همه متعجب و عصبی )
یونا: ات خوبی الان ؟ اون عوضی هیز و من بعدا میکنم...
شوگا: چرا بعدا..همین الان
یونا: حق
کوک: باشه حالا جو برتون نداره خودم حسابشو رسیدم
جین: حسابشو رسیدی ؟ مگه نگفتی مدیر رید بهتون ؟؟
کوک: خب قبلش من ریدم به اون
جین: صحیح
جیمین: یعنی واقعا قصد جیهون این بود که...
( ات با فکر اون لحظه چشماشو بست)
یونا:ات خوبی؟.
نامجون: فکر کنم بهتره از این بحث بگذریم
کوک: درسته... هرچی بوده گذشته و رفته...دیگه نمیزاریم اتفاقی برای ات بیوفته
تهیونگ: همین طوره...ات خودتو ناراحت نکن
( بقیه هم ات رو دلداری دادن)
جیهوپ: مهم اینه که اتفاق ناجوری نیوفتاد
یونا: بله مهم اینه که ات الان سالمه
ات: ممنونم بچها...


....
دیدگاه ها (۱)

Happy birthday to you AugustD 🖤✨

Happy birthday my charming lady💛✨🌻

زندگی در سئول p34کوک: ( با حرف های ات دلش سوخت) معلومه که تو...

زندگی در سئول p33( از دفتر مدیر بیرون اومدن) کوک: ات تو خوبی...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼شیر و قهوه پارت ۴ی : خب بریم خونه؟جین : آره ...

پارت ۱. استاد سخت گیر من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط