قسمت هفتم خیانت در تاریکی
قسمت هفتم: خیانت در تاریکی
حیرت و خشم در چهره جونگکوک درهم آمیخته بودند. صدای جیمین، واضح و بیرحم، بارها و بارها در گوشش تکرار میشد. "متاسفم، جونگکوک. اما تو باید بمیری."
"نه... غیر ممکنه." جونگکوک با صدایی خفه گفت. "جیمین... اون داشت به ما کمک میکرد."
بورام با تردید به جونگکوک نگاه کرد. "شاید یه اشتباهی شده. شاید این صدا... "
"نه، اشتباهی نشده." جونگکوک با قاطعیت گفت. "من این صدا رو میشناسم. این صدای جیمین بود."
ذهن جونگکوک درگیر سوالات بیشماری شد. چرا جیمین میخواست او بمیرد؟ آیا تمام این مدت او برای سایه کار میکرد؟ آیا اطلاعاتی که در فلش مموری بود، تلهای برای به دام انداختن آنها بود؟
"باید بفهمیم قضیه چیه." جونگکوک گفت و دوباره شروع به بررسی فایلهای فلش مموری کرد.
این بار با دقت بیشتری به دنبال هرگونه سرنخی میگشتند که میتوانست انگیزه جیمین را آشکار کند.
در میان فایلها، آنها یک پوشه پنهان پیدا کردند. با باز کردن آن، با مجموعهای از عکسها روبرو شدند. عکسهایی از جونگکوک، بورام و... عکسهایی از پدر و مادر جونگکوک در دوران جوانی.
"اینها چیه؟" بورام با تعجب پرسید.
جونگکوک یکی از عکسها را برداشت. در عکس، پدرش در کنار مردی ایستاده بود که جونگکوک او را نمیشناخت.
"این مرد کیه؟" جونگکوک پرسید.
بورام کمی دقت کرد. "صبر کن... این... این جیمین نیست؟"
جونگکوک با دقت بیشتری به عکس نگاه کرد. بورام درست میگفت. آن مرد جوان، جیمین بود.
آنها عکسهای بیشتری را بررسی کردند و متوجه شدند که جیمین از دوران کودکی با خانواده جونگکوک در ارتباط بوده است.
"این یعنی... جیمین پدر و مادر من رو میشناخته." جونگکوک گفت. "اما چرا؟"
ناگهان، یک فایل متنی توجه آنها را جلب کرد. فایلی با نام "وصیتنامه".
با باز کردن آن، متنی نمایان شد که نشان میداد پدر جونگکوک قبل از مرگش، مبلغ قابل توجهی پول و املاک را به نام جیمین وصیت کرده است.
"چی؟" بورام با حیرت گفت. "پدر تو... به جیمین وصیت کرده؟"
جونگکوک شوکه شده بود. "این غیر ممکنه... چرا پدرم باید به جیمین چیزی وصیت کنه؟"
در پایان وصیتنامه، یک جمله نوشته شده بود: "به یاد داشته باش، جیمین. قدرت، مسئولیت میآورد."
"قدرت، مسئولیت میآورد..." جونگکوک جمله را تکرار کرد. "این یعنی چی؟"
بورام با دقت به جمله نگاه کرد. "شاید پدرت میخواست جیمین از این پول برای هدف خوبی استفاده کنه. شاید میدونست که سایه در حال قدرتمند شدنه و میخواست جیمین به اون مبارزه کنه."
اما جونگکوک همچنان قانع نشده بود. اگر جیمین واقعاً میخواست با سایه مبارزه کند، چرا میخواست جونگکوک را بکشد؟
"یه چیز این وسط درست نیست." جونگکوک گفت. "باید بفهمیم جیمین چه رازی رو پنهان میکرده."
آنها دوباره شروع به بررسی فایلها کردند و این بار به دنبال هرگونه ارتباط بین جیمین و سایه میگشتند.
و بالاخره، یک فایل تصویری توجه آنها را جلب کرد. فایلی که جیمین را در حال ملاقات با یکی از رهبران ارشد سایه نشان میداد.
حقیقت آشکار شد. جیمین نه تنها به آنها خیانت کرده بود، بلکه برای سایه کار میکرد. او تمام این مدت در حال بازی دادن آنها بوده است.
"اون یه مار بود." جونگکوک با خشم گفت. "یه مار خوش خط و خال."
اما سوال اصلی همچنان باقی بود. چرا جیمین میخواست جونگکوک بمیرد؟ چه رازی در زندگی جونگکوک وجود داشت که جیمین میخواست آن را برای همیشه دفن کند؟
حیرت و خشم در چهره جونگکوک درهم آمیخته بودند. صدای جیمین، واضح و بیرحم، بارها و بارها در گوشش تکرار میشد. "متاسفم، جونگکوک. اما تو باید بمیری."
"نه... غیر ممکنه." جونگکوک با صدایی خفه گفت. "جیمین... اون داشت به ما کمک میکرد."
بورام با تردید به جونگکوک نگاه کرد. "شاید یه اشتباهی شده. شاید این صدا... "
"نه، اشتباهی نشده." جونگکوک با قاطعیت گفت. "من این صدا رو میشناسم. این صدای جیمین بود."
ذهن جونگکوک درگیر سوالات بیشماری شد. چرا جیمین میخواست او بمیرد؟ آیا تمام این مدت او برای سایه کار میکرد؟ آیا اطلاعاتی که در فلش مموری بود، تلهای برای به دام انداختن آنها بود؟
"باید بفهمیم قضیه چیه." جونگکوک گفت و دوباره شروع به بررسی فایلهای فلش مموری کرد.
این بار با دقت بیشتری به دنبال هرگونه سرنخی میگشتند که میتوانست انگیزه جیمین را آشکار کند.
در میان فایلها، آنها یک پوشه پنهان پیدا کردند. با باز کردن آن، با مجموعهای از عکسها روبرو شدند. عکسهایی از جونگکوک، بورام و... عکسهایی از پدر و مادر جونگکوک در دوران جوانی.
"اینها چیه؟" بورام با تعجب پرسید.
جونگکوک یکی از عکسها را برداشت. در عکس، پدرش در کنار مردی ایستاده بود که جونگکوک او را نمیشناخت.
"این مرد کیه؟" جونگکوک پرسید.
بورام کمی دقت کرد. "صبر کن... این... این جیمین نیست؟"
جونگکوک با دقت بیشتری به عکس نگاه کرد. بورام درست میگفت. آن مرد جوان، جیمین بود.
آنها عکسهای بیشتری را بررسی کردند و متوجه شدند که جیمین از دوران کودکی با خانواده جونگکوک در ارتباط بوده است.
"این یعنی... جیمین پدر و مادر من رو میشناخته." جونگکوک گفت. "اما چرا؟"
ناگهان، یک فایل متنی توجه آنها را جلب کرد. فایلی با نام "وصیتنامه".
با باز کردن آن، متنی نمایان شد که نشان میداد پدر جونگکوک قبل از مرگش، مبلغ قابل توجهی پول و املاک را به نام جیمین وصیت کرده است.
"چی؟" بورام با حیرت گفت. "پدر تو... به جیمین وصیت کرده؟"
جونگکوک شوکه شده بود. "این غیر ممکنه... چرا پدرم باید به جیمین چیزی وصیت کنه؟"
در پایان وصیتنامه، یک جمله نوشته شده بود: "به یاد داشته باش، جیمین. قدرت، مسئولیت میآورد."
"قدرت، مسئولیت میآورد..." جونگکوک جمله را تکرار کرد. "این یعنی چی؟"
بورام با دقت به جمله نگاه کرد. "شاید پدرت میخواست جیمین از این پول برای هدف خوبی استفاده کنه. شاید میدونست که سایه در حال قدرتمند شدنه و میخواست جیمین به اون مبارزه کنه."
اما جونگکوک همچنان قانع نشده بود. اگر جیمین واقعاً میخواست با سایه مبارزه کند، چرا میخواست جونگکوک را بکشد؟
"یه چیز این وسط درست نیست." جونگکوک گفت. "باید بفهمیم جیمین چه رازی رو پنهان میکرده."
آنها دوباره شروع به بررسی فایلها کردند و این بار به دنبال هرگونه ارتباط بین جیمین و سایه میگشتند.
و بالاخره، یک فایل تصویری توجه آنها را جلب کرد. فایلی که جیمین را در حال ملاقات با یکی از رهبران ارشد سایه نشان میداد.
حقیقت آشکار شد. جیمین نه تنها به آنها خیانت کرده بود، بلکه برای سایه کار میکرد. او تمام این مدت در حال بازی دادن آنها بوده است.
"اون یه مار بود." جونگکوک با خشم گفت. "یه مار خوش خط و خال."
اما سوال اصلی همچنان باقی بود. چرا جیمین میخواست جونگکوک بمیرد؟ چه رازی در زندگی جونگکوک وجود داشت که جیمین میخواست آن را برای همیشه دفن کند؟
- ۳۹۴
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط