اگر چه شک عجیبی به داشتن دارم

اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارم
سعادتی ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشین و بگو چه چاره کنم؟
برای غربت تلخــی که در وطن دارم؟

بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری
برای این همه زخمـــی کـه در بدن دارم؟

مرا بــه خود بفشار و ببین بــه جای بدن
چه آتشی ست؟ که در زیر پیرهن دارم؟

به رغم دیدن آرامش تو کم نشده
ارادتــی کــه به آرامش کفن دارم

مرا که وقت غروبم رسیده بدرقه کن
اگرچه با تو امیدی به سر زدن دارم !! 🌼💙

#غلامرضا_طریقی
دیدگاه ها (۳)

دستی كه نان و نور به من داد می‌رود من مرده بودم او كه مرا ز...

از غم که چشم های تو لبریز می شودانگار فصل ها همه پاییز می شو...

لبت، تنت، سخنت، چهره‌ات تماشاییآهای دختر رعنا چقدر زیباییبه ...

بانوی اساطیر غزل های من اینستصد طعنه به مجنون زده لیلای من ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط