وقتی قهری تنها باهاش میری بار

وقتی قهری تنها باهاش میری بار
پارت ۳ (پایان )
علامت ها ات.- لینو .!مرد ناشناس .
رفتیم توی خونه لینو گفت
-برو لباسات رو عوض کن دست صورتتو بشور تا من غذا سفارش بدم
باشه
-اها راستی غذا چی میخوای
هرچی تو میخوری
رفتم بالا همین که در رو بستم نشستم پشت در گریه کردم
-این چرا آنقدر طولش داد برم دنبالش
-تق تق تق ات حالت خوبه
صدای گریه هامو شنید
اومد تو گفت -چرا داری گریه می‌کنی عشقم همه چی تموم شد
اومد کنارم بغلم کرد گفت
-گریه نکن عشقم اشک های تو خیلی با ارزشه
اشکامو پاک کرد منو بلد کرد گفت -برو دست صورتتو بشور بیا
حال ندارم -بیا من بشورم باشه
یه دستمال مرطوب آورد آرایش مو پاک کرد و رژ لینو
ذهن لینو: چه لبای نرمی داره بوی توت فرنگی میده کاش میشد ازش لب بگیرم
من دیدم به لبان خیره شده گفتم خودم بقیشو انجام میدم -باشه من میرم سریع بیا پایین
وای خدامن چرا امروز این شکلی شد چرا داشت به لبان اونجوری نگاه میکرد. آهه ولش کن رفتم پایین وای لینو سنگ تموم گذاشته بود
-اها اومدی بیا خدا بخوریم
غذامونو خوردیم تموم شد
مرسی لینو
داشتم از پله ها میرفتم بالا که برم اتاقم بخوابم که بخاطر خوردن سوجو افتادم شانس آوردم که لینو منو از پشت گرفت
من جیغ کشیدم
-اروم باش من گرفتم
منو برآید استایل بغل کرد گذاشت روی زمین
لینو از خودم بدم میاد با گریه
-چرا عشقم
به خاطر اتفاق امروز ، منو ببخش با گریه
سرمو بالا گرفت گفت-تو هرجوری باشی من دوست دارم
منم همینجوری گریه کردم
که سرمو بالا گرفت و بعد ازم لب گرفت
همینجوری گه گریه میکردم تعجب کردم و گفت- دوست دارم
منم
و دوباره ازم لب گرفت
پایان
۹ ماه بعد اون دوقلو به دنیا آورد (یه دختر یه پسر )
یک سال بعد =مامان مامان من خواهر می‌خوام
برو به بابات بگو
باشه
مامان بابا قبول کرد
#لینو #لی.مینهو # استری.کیدز
#سناریو #فیک #سناریو.فیک
#چت.فیک #کیپاپ