شبکهشدنگاهشبهزیباییآسمونکویر

شب‌که‌شدنگاهش‌به‌زیبایی‌آسمون‌کویر
وماه‌و‌ستاره‌هاش‌بود
گفت:میدونی‌یکی‌ازآرزوهام‌اینه‌
ماه‌رو‌اَزنزدیک‌ببینم؟
‌میگن‌ازنزدیک‌خیلی‌عجیب‌وخوشگله
گفتم:آره‌واقعازیباست‌
من‌که‌همچین‌سعادتی‌نصیبم‌شدودیدم‌
ان‌شالله‌توهَم‌نصیبت‌شه
حرفم‌باورش‌شده بود!
گفت:جدی؟باتلسکوپ‌دیدی؟چه‌شکلی‌بود؟
گفتم:موهای‌موجدارخرمایی‌داشت‌
باچشمای‌درشت‌وجذاب
گفت:کم‌دلبری‌کن
گفتم:کاش‌ماه‌میخندید
گفت:چرا
گفتم:چون‌قطعامیخندیدمیدیدی‌
چقدرشبیه‌تومیشد
گفت:بین‌این‌همه‌ستاره‌
چرا‌حالاچشت‌ماه‌روگرفت؟
گفتم:ستاره؟کدوم‌ستاره؟چراپس‌من‌چیزی‌نمیبینم؟!
گفت:یعنی‌این‌همه‌ستاره‌داره‌برق‌میزنه‌
تونمیبینی؟
نگاه‌به‌چشماش‌کردم‌وگفتم‌من‌توُکُل‌این‌آسمون‌
الان‌فقط‌دارم‌
یه‌جفت‌چشمای‌درشت‌مشکی‌میبینم‌
با‌زلفای‌دلبرِخرمایی

اشک‌توچشماش‌جمع‌شد🥺❤🌙•
دیدگاه ها (۰)

برام‌تعریفکرد:توپادگان‌یه‌برجک‌داشتیم‌معروف‌بودبه‌برجک‌الهام...

من‌نمیدونم‌ماهیت‌عشق‌چیهنوسانات‌هورمون؟یک‌مکانیزم‌دفاعی‌که‌ب...

یه‌ڪتاب‌صوتی‌از‌#نادرابراهیمی‌گوش‌دادم‌که‌یه‌قسمتش‌خیلۍ‌قشنگ...

❮هِزارتاحَرفِ‌قَشَنگ‌بَلدَم‌بِزَنَم‌کِه‌دَستِ‌یِه‌نَفَروازبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط