نگارا از وصال خود مرا تا کی جدا داری

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟
چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری
بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
صمیمی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری🦋🦋


#sahar shehim💜


#عاشقانه
#بهترینم
دیدگاه ها (۰)

به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذردکه ز جان در ره آن جان ج...

هر ڪس به فڪر آبروداریسٺ امادل درهواے روضہ‌ے آب و رباب اسٺبس ...

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت دارداگر حال دلت خوب باشد;هوا...

ایـن حسیـن کیستـــ کـه عالمـ هـمه دیوانـه اوستـــ... ❤مـا را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط