حیف دلم سوخت

حیف دلم سوخت
درخواستی ای که پدرمو در آورد
وحشیانه لب های ا.ت رو میمکید
ا.ت درحال گریه بود ولی تهیونگ دست نکشید و لب های ا.ت رو گاز گرفت به معنی همکاری کن
ا.ت ناچار همکاری کرد
تهیونگ از لبای ا.ت دست کشید و داشت دکمه ی لباس ا.ت رو باز میکرد که اجوما بدون در زدن اومد داخل اتاق و ما رو با اون وضعیت دید (بگا رفتیمممم)
&:ببخشید مزاحم شدم ارباب ولی لوکاس کارتون دارن
-:الان میام برو بیرون
+:چرا اون کارو کردی؟
-:میدونی چقدر دنبالت گشتم؟حالا یزره لباس عشقمو مکیدم چیزی شد مگه
+:(خیجالت)
تهیونگ رفت پیش لوکاس (علامت لوکاس@)
@:ارباب (تعظیم)
-:هی لوکاس کصمشنگ تو خلوت خودمون راحت باش
@:اخیششش
-:چی شده؟
@:امکان داره اعصبانی شی ولی... اسلحه هارو دزدیدن
-:چییی؟اون بادیگارد های مادر جنده کجا بودن کهههه
@:هی ته آروم باش
هوففف میگن یکی از بادیگارد های خودمون دزدیده...
ویو ا.ت چند دقیقه از رفتن تهیونگ میگذره و من حوصلم سر رفته می‌خوام برم بیرون یه دوست پیدا کنم
رفت حیاط
+:هی تو
#:من؟
+:اره تو اسمت چیه میخوای دوست شیم تروخدااا
#:جک ارباب نمیزاره ولی باشه
+:(با جک کلی خنده شوخی کردم و خیلی با هم صمیمی شدیم )
-:ا.ت
+:ام ارباب خوش اومدین بله کارم داشتین ؟
-:برو بالا (عصبانی)
+:چرا؟
-:برو
(نکته=اجوما مرخصی گرفته و لوکاس هم رفته اون درد رو پیدا کنه)
+:رفتم بالا داشتم میرفتم تو اتاقم که صدای تفنگ از پایین اومد
رفتم پایین دیدم همه ی بادیگاردا غرق در خون افتادن رو زمین
رفتم سمت جک
+:جک جک بیدار شو جکککک
-:تیر خیلی بدی به مغزش خورد (خون روی صورتش پاشیده و شیطانانه می‌خنده)
+:چرا این کارو کردی
-:بریم بالا
+:چر...
تهیونگ نزاشت ا.ت ادامه ی حرفشو بزنه و بردش انداختش رو مبل
و روش خیمه زد
+:چیکار می‌کنی بلند شو
-:امشب برا خودم میشی
تهیونگ وحشیانه به سمت لبای ا.ت حمله ور شد و بد میمکید و گاز می‌گرفت که ا.ت هم همکاری کنه ا.ت ناچار همکاری کرد ته ته رفت سراغ لباس ا.ت و از وسط جرش داد رفت سمت گردن ا.ت و کیس مارک های وحشتناکی گذاشت رفت سمت سینه های ا.ت و با یکی بازی کرد و یکی دیگه رو میخورد ا.ت در این مدت فقط گریه میکرد ولی چاره یه دیگه ای نداشت تهیونگ به ا.ت گفت لباس هامو در بیار و ا.ت ناچاررر قبول کرد و در آورد ته ته شلوار ا.ت رو در آورد و آلتشو کرد تو اونجای ا.ت یه جیغ خیلی بلندی کشید و به همراه گریه
+:تهیونگ التماس میکنم بسه درد داره(گریه)
-باید بهم بگی ددی تا تموم کنم(پشت سر هم تلمبه)
+:اه(گریه )ددی بسه درد داره
-:اه هنوز مونده بیبی تهیونگ ابشو ریخت تو ا.ت
و خلاصه رفتن لالا
صبح
ویو ا.ت
خیلی درد داشتم اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم زیر شکمم درد میکرد
من به ته ته علاقه دارم که ولی اون از من سو استفاده کرد (گریه)
و....
خماری
دیدگاه ها (۱)

عرر

🛐🛐

جوجووو🛐

جین کوچولووو🛐شاهکاره پیجش 🛐 https://wisgoon.com/z_2014

فیک مافیای سیاه من part 3

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط