مجبور شد
"مجبور شد"
پارت ۵
من+
لینو_
درو باز کردم رفتم تو که دیدم لینو روی تخت خوابیده و چندتا قرص روی میزه رفتم خوندمشون سردرد،خواب اور،زد تهوع ،یه قرص دیگه هم بود که اسم نداشت روش بخاطر همین رفتم توی گوگل عکسش رو زدم:قرص روان گردان با پایین ترین دوز است مواردمصرف=کنترل خشم, کنترل افسردگی غیر و کنترل اختلالات رفتاری و زد استرس
بدون این که بخوام، شروع کردم به گریه کردن دست خودم نبود داشتم فکر میکردم چه بلایی داره سر شوهرم میاد موبایلمو گذاشتم کنار و لباسامو عوض کردم که بخوام
قبل از اینکه خوابم ببره اروم لبامو رولباش گذاشتم تا یه ذره حالم بهتر شه
لبامونو جدا کردم دستشو توی دستم گذاشتم و خوابیدم
ویو لینو
صبح بیدار شدم دیدم دستم توی دستشه میدونم چقدر داره بهش فشار میاد که منو توی این وضعیت میبینه ولی چاره ای ندارم جز اینکه به این رفتارم ادامه بدم چون اگر این کارو نکنم جون ا\ت در خطر میوفته
ایکاش این فرشته بتونه بفهمه که من بخاطر سالم بودن اون اینکارو انجام میدم
لینو از جاش بلند شد لباسشو عوض کرد و بدون صدایی رفت بیرون
یک ربع بعد منم بیدار شدم توقع نداشتم که خونه باشه تا باهم صبحونه بخوریم ولی انگار دیشب یه تیکه از قلبم با دیدن اون قرصا کنده شد حالم خوب نبود و نمیتونستم چیزی بخورم بخاطر همین ناشتا رفتم سرکار
(چهارشنبه شب)
این چند روز به همین روال گذشت صبح زود میرفت و شب دیر برمیگشت *چرا قافیه دار نوشتم🤣*
چون میدونستم دیر برمیگرده زود خوابیدم به امید اینکه غردا خونست و ازش میپرسم که چه اتفاقی افتاده به خاطر همین با ذوق ساعت ۹ شب خوابیدم
پارت ۵
من+
لینو_
درو باز کردم رفتم تو که دیدم لینو روی تخت خوابیده و چندتا قرص روی میزه رفتم خوندمشون سردرد،خواب اور،زد تهوع ،یه قرص دیگه هم بود که اسم نداشت روش بخاطر همین رفتم توی گوگل عکسش رو زدم:قرص روان گردان با پایین ترین دوز است مواردمصرف=کنترل خشم, کنترل افسردگی غیر و کنترل اختلالات رفتاری و زد استرس
بدون این که بخوام، شروع کردم به گریه کردن دست خودم نبود داشتم فکر میکردم چه بلایی داره سر شوهرم میاد موبایلمو گذاشتم کنار و لباسامو عوض کردم که بخوام
قبل از اینکه خوابم ببره اروم لبامو رولباش گذاشتم تا یه ذره حالم بهتر شه
لبامونو جدا کردم دستشو توی دستم گذاشتم و خوابیدم
ویو لینو
صبح بیدار شدم دیدم دستم توی دستشه میدونم چقدر داره بهش فشار میاد که منو توی این وضعیت میبینه ولی چاره ای ندارم جز اینکه به این رفتارم ادامه بدم چون اگر این کارو نکنم جون ا\ت در خطر میوفته
ایکاش این فرشته بتونه بفهمه که من بخاطر سالم بودن اون اینکارو انجام میدم
لینو از جاش بلند شد لباسشو عوض کرد و بدون صدایی رفت بیرون
یک ربع بعد منم بیدار شدم توقع نداشتم که خونه باشه تا باهم صبحونه بخوریم ولی انگار دیشب یه تیکه از قلبم با دیدن اون قرصا کنده شد حالم خوب نبود و نمیتونستم چیزی بخورم بخاطر همین ناشتا رفتم سرکار
(چهارشنبه شب)
این چند روز به همین روال گذشت صبح زود میرفت و شب دیر برمیگشت *چرا قافیه دار نوشتم🤣*
چون میدونستم دیر برمیگرده زود خوابیدم به امید اینکه غردا خونست و ازش میپرسم که چه اتفاقی افتاده به خاطر همین با ذوق ساعت ۹ شب خوابیدم
- ۴.۱k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط