در خیمه ها صدای خدایا بلند شد
در خیـــــــــمه ها صدای خدایا بلند شد
زینب برای پرسش آیا؛ بلند شد
فریاد وا حـــــــــــسین
ز اعماق سینه اش
تا گشت با خبر ز قـــــضایا بلند شد
شب اخره..
پرسید غــــــــــــرق ناله که حسیــــن...چه می شود؟
تکلیف زینبت عصر😭 😭 فردا چه می شود؟
ســــجاده باز کرده ای و ناله می کُنی
مگه قراره چی به سرمون بیاد
باران شدی و تــــوبه ی صد ساله می کُنی
گاهی خروج می کنی از خیمه گاه خود
خیره نگاه جانب آن چاله می کُنی
😭 😭 😭 😭 😭
امشـــــــــــب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست
زینب اسیـــــــر گریه😭 ؛ ز حال عجیب توست
حرفی بزن عزیزدلم😭 😭 😭 😭
که خواهــــــــرت
مضـــــــــطر ترینِ ناله امن یجیب توست
خون منِ ز خود شـــــــــده را کم به شیشه کن
کم ازجدایی حرف بزن😭 😭 😭 😭
مگه نمیدونی من طاغت ندارم😭
گفتی به ناله غرق تمنا بکن مرا
زینـــــــــب بیا و خوب تماشا بکن مرا
فکر یک لحـــــظه بدون تو شدن کابوس است
لحظه ها با تو چه خوبست...اگر بگذارند
غنــــــــــچه آخر چقدر آب مگر می خواهد؟😭 😭
عمرطفل توبه دنیاست.....
اگربگذارند...
خـــــــــواب دیدم در این شب غربت
خواب دست هایی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر....
طعمه ی گرگ های وحشــــــــــی بود😭
اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میــــــسر نیست
ـ
یک جوان مرد با شرف زینب،
بین این سی هزار لشگر نیست؟؟
ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو میبینم
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار میچیینم
😭
همرومیچینم مباداپای دخترم رواین خارابره اسیب ببینه...
توکه میدونی زینب...
دخترای من به بیابون وخارمغیلان عادت ندارن😭
جای سه سالم روشونه های عباسه😭
زیــــــــنب...شب آخـــــــــر وصیتی دارم
چی داداش بگودردت به جونم..
در نماز شبـــــــت دعایم کن
😭 😭 😭 😭 😭 😭
ظهر فـــــــــــردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
😭 😭 😭
باغ سرسبز خاطراتمان 😭 را
غصـــــــه پاییز میکند زینب
گـــــــــــوش کن.....
شمــــــــــــر خنجر خود را😭 😭 😭 😭
آن طرف تیز میکند....
😭 😭 😭 اااااخ زیـــــــنب
عصر فردا از اهل بیــــــــــت رسول
زهرچشمی عجیب میگیرند😭
وقــــــــــت تاراج خیمه های حرم😭 😭 😭 😭 😭
چند تن ازکودکانمان ز ترس میمیرند
میدونی...کوفیـــــــان شهره ی عرب هستند
😭
مردمانی که دســـــــــت سنگین اند
رسمشان است میوه را در باغ
با همان شاخ و برگ می چینــــــند😭 😭 😭 😭
دور کن از زنـــــان و دخترها
هرچه خلخــــــال در حرم داری😭 😭 😭
راستی زینبم دروسایل خود
چادراضــــــــــااااااافه 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 هم داری
ااااخ...داداش...
بیا کنارم این شــــــب آخر را
بخوان ز چشــــــــم ترم حال و روز خواهر را...😭 😭 😭 😭 😭
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح....😭
چقدخواندم از سر شب روضههای مادر را😭 😭 😭 😭 😭 😭
اااخ مادر
پریدز خواب، رباب .....
از خیال حرملـــــــــــ ه باز
😭
گرفته است به اغوش گلوی اصغر را...:lou
زینب برای پرسش آیا؛ بلند شد
فریاد وا حـــــــــــسین
ز اعماق سینه اش
تا گشت با خبر ز قـــــضایا بلند شد
شب اخره..
پرسید غــــــــــــرق ناله که حسیــــن...چه می شود؟
تکلیف زینبت عصر😭 😭 فردا چه می شود؟
ســــجاده باز کرده ای و ناله می کُنی
مگه قراره چی به سرمون بیاد
باران شدی و تــــوبه ی صد ساله می کُنی
گاهی خروج می کنی از خیمه گاه خود
خیره نگاه جانب آن چاله می کُنی
😭 😭 😭 😭 😭
امشـــــــــــب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست
زینب اسیـــــــر گریه😭 ؛ ز حال عجیب توست
حرفی بزن عزیزدلم😭 😭 😭 😭
که خواهــــــــرت
مضـــــــــطر ترینِ ناله امن یجیب توست
خون منِ ز خود شـــــــــده را کم به شیشه کن
کم ازجدایی حرف بزن😭 😭 😭 😭
مگه نمیدونی من طاغت ندارم😭
گفتی به ناله غرق تمنا بکن مرا
زینـــــــــب بیا و خوب تماشا بکن مرا
فکر یک لحـــــظه بدون تو شدن کابوس است
لحظه ها با تو چه خوبست...اگر بگذارند
غنــــــــــچه آخر چقدر آب مگر می خواهد؟😭 😭
عمرطفل توبه دنیاست.....
اگربگذارند...
خـــــــــواب دیدم در این شب غربت
خواب دست هایی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر....
طعمه ی گرگ های وحشــــــــــی بود😭
اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میــــــسر نیست
ـ
یک جوان مرد با شرف زینب،
بین این سی هزار لشگر نیست؟؟
ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو میبینم
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار میچیینم
😭
همرومیچینم مباداپای دخترم رواین خارابره اسیب ببینه...
توکه میدونی زینب...
دخترای من به بیابون وخارمغیلان عادت ندارن😭
جای سه سالم روشونه های عباسه😭
زیــــــــنب...شب آخـــــــــر وصیتی دارم
چی داداش بگودردت به جونم..
در نماز شبـــــــت دعایم کن
😭 😭 😭 😭 😭 😭
ظهر فـــــــــــردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
😭 😭 😭
باغ سرسبز خاطراتمان 😭 را
غصـــــــه پاییز میکند زینب
گـــــــــــوش کن.....
شمــــــــــــر خنجر خود را😭 😭 😭 😭
آن طرف تیز میکند....
😭 😭 😭 اااااخ زیـــــــنب
عصر فردا از اهل بیــــــــــت رسول
زهرچشمی عجیب میگیرند😭
وقــــــــــت تاراج خیمه های حرم😭 😭 😭 😭 😭
چند تن ازکودکانمان ز ترس میمیرند
میدونی...کوفیـــــــان شهره ی عرب هستند
😭
مردمانی که دســـــــــت سنگین اند
رسمشان است میوه را در باغ
با همان شاخ و برگ می چینــــــند😭 😭 😭 😭
دور کن از زنـــــان و دخترها
هرچه خلخــــــال در حرم داری😭 😭 😭
راستی زینبم دروسایل خود
چادراضــــــــــااااااافه 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 هم داری
ااااخ...داداش...
بیا کنارم این شــــــب آخر را
بخوان ز چشــــــــم ترم حال و روز خواهر را...😭 😭 😭 😭 😭
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح....😭
چقدخواندم از سر شب روضههای مادر را😭 😭 😭 😭 😭 😭
اااخ مادر
پریدز خواب، رباب .....
از خیال حرملـــــــــــ ه باز
😭
گرفته است به اغوش گلوی اصغر را...:lou
- ۳.۶k
- ۰۹ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط