سناریو سگ های ولگرد بانگو

سناریو سگ های ولگرد بانگو

پارت ۱۱

همه رفتن مدرسه به جز دازای و امیلیا

(ساعت ۹ و نیم )

امیلیا: هی دیگه خوابم نمیاد بهتره برم سوپر مارکت وسایل برای ناهار بخرم

تو خونه چویا:
دازای : هرچی میکنم خوابم نمیادددددد
برم یه مشت اتو اشغال بگیرم بخورم

بیرون:
دازای و امیلیا همزمان با هم جلو در سوپری:
د و ا:تو... تو اینجا چی کار میکنی؟
د و ا: خب معلومه اومدم خرید

امیلیا : ولش کن اصلا من میرم تو

دازای : یکم تارف بکن حداقل

امیلیا : پرووو

امیلیا اومد خریدشو حساب کنه که همزمان دازای هم اومد پیش امیلیا وایساد

دازای : میگم.... اسمت امیلیا بود دیگه... میشه با هم دوست شیم؟

امیلیا: چی گفتی؟ دوست شیم ؟
چرا اونوقت

دازای: خب چون ازت خوشم میاد ، شبیح چویا هستی
ولی یک درصد مهربون ترو اینکه خیلی هم نازی

امیلیا: (سرخ) فکر میکنی من نازم؟
وا...وا....واقعا؟ یه لحظه ... تو جدی هستی دیگه؟

دازی: چرا نباشم ؟ اصلا چرا شک کردی؟

امیلیا: چون همه ازم بدشون میاد و بهم میگن زشتم

نظرت چی بود؟
دیدگاه ها (۶)

پروف عوض شد ست با ایشون:https://wisgoon.com/sara5190

قبل از اینکه سناریو رو بگم برو اس بعد۱.روی الستور کراش زدم۲....

پروفم عوض شدتولد موییچیرو مبارک باشهبچه ها اسلا حوصله ندارم ...

تو این سبک خیلی دوستشون دارماگه میخوای عکس با کیفیت باشه برو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط