شب دردناک

( شب دردناک )
پارت ۲۰

وارد شرکت شد و سمته اتاق منشی جونکوک رفت دختره وقتی ات را دید زود سمتش رفت و گفت
منشی : خوش اومدین خانم
ات : ممنونم خانم منشی راستی پسر عموت چی شد
منشی : ایشون اومدن اینجا هستن
ات : باشه من میرم اتاقم و بهش بگو بیا اتاقم
منشی سری پایین کرد و ات سمتت اتاقش رفت وارد اتاق شد و سمته صندلی اش رفت نگاهش افتاد رو گلدون و گفت
ات : تو هم مثل من پژمرده شدی آره
گلدون را برداشت و گذاشت رو میز جلو اش با ناز کردن برگ هاش مشغول شد تقی به در زده شد و گفت
ات : بیا
پسر جواب و خوشتیپ وارد اتاق شد و سمته میز رفت
هادا : سلام جو هادا هستم
ات : سلام پارک ات هستم بفرمایید بنشینید
هادا سمته مبل ها رفت ات هم از رو صندلی بلند شد و سمته مبل ها رفت روبه رو هادا نشست
ات : خب میدونی که من نیازی به منشی ندارم من می‌خواهم دست یارم شی البته اگر میخواهی خب من هیچ کس رو تو کره نمیشناسم نه هم با کسی در ارتباط هستم به کمک های شما نیاز دارم
هادا : بله حتما خانم هر چی شما بخواهید
ات : پس بریم سره کار ... ببین امروز باید این طراحی های که میدم بهت به دست این فرد برسونی یکی از بهترین خیاط ها کره هستش
هادا: چشم خانم
دختره سمته کیفش رفت و بعد از برداشتن کاغذ ها سمت هادا رفت و سمتش گرفت
هادا با احترام بلند شد و کاغذ را برداشت
ات : خب بیا از اول بترکونیم
هادا : چی خطر ناک نیست
ات : شوخی کردم میتونی بری
هادا : چشم خانم
هادا سمته در رفت و از اتاق خارج شد دختره سمته پنچره رفت و از بطری کمی آب را در گلدون ریخت بی صبرانه منتظر اون لباس ها بود ...

جونکوک از اتاقش بیرون رفت و سمته منشی اش رفت
جونکوک : پرونده های امروز رو ایمیل کن
منشی: چشم آقا
جونکوک از اتاق منشی خارج شد و سمته اتاق جلسه می‌رفت تماسی به گوش اش آمد با دیدن اسم هیونگ نین نفس ای کشید و جواب داد
جونکوک: سلام هیونگ نین چطوری خوبی ؟
هیونگ نین : سلام جونکوک خوبم تو چطوری
جونکوک: منم خوبم چه خبرا ببینم تو گوشی دنبال شماره یکی دیگی میگشتی اشتباهی منو گرفتی ..
هیونگ نین: نه رفیق مگه میشه.... خواستم بگم هنوز همون عمارت هستین
جونکوک: آره چطور ...
هیونگ نین: خب اومدم کره
جونکوک نگران گفت
جونکوک: هیونگ نین چرا اومدی ؟
هیونگ نین : دیگه نمیتونم صبر کنم من عشقم رو زیره خاک کردم و تو هم خواهرت و بهم قول دادی که اونی که باعت مرگش شده رو پیدا میکنی اما خبری اذیت نیست



خواندن بدونه لایک حرام است
دیدگاه ها (۱)

(شب دردناک )پارت ۲۱جونکوک: دنبالشم هیونگ نین و پیداش کردم هی...

(شب دردناک )پارت ۲۲جونکوک : چرا که وقتی دوست بچه گیم میره من...

( شب دردناک )پارت ۱۹ جونکوک گوشی را گذاشت رو میز و سمته تخت ...

( شب دردناک )پارت ۱۸جونکوک: آخه عشقم ... ببین هواست نیست به ...

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

پارت۱ [دیوانه وار عاشق]ات: سلام من ات هستم ۱۸ سالمه و تو ک...

چرا من پارت ۳ات: باشه میگم امروز داشتم رانندگی میکردم که دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط