گدای ساکن میخانۀ دیار دلم

گدای ساکن میخانۀ دیار دلم
بدون خوف خزان درپی بهاردلم
طراوت نَفَسم پاک تر ز آینه هاست
همیشه بی خبرازخویش وجان نثاردلم
زآفتاب قیامت ندارم اندیشه
چرا که درهمۀ عمر داغدار دلم
مرا بهشت برین بیت یاربی کفن است
بدین عقیده ، شب و روز بیقراردلم
نه دل سپرده حورم نه سرسپرده دهر
کنار خیمۀ معشوق پرده دار دلم
انیس اهل ودادم زیمن دولت عشق
میان خلق عزیزم به اعتبار دلم
رقیب مستی من پای درگِلِ هَوَس است
ولی زحُسن قضا بنده درکناردلم
تفاوت من وصیادمدّعی ای است
که من بدون کمان خُبرۀ شکاردلم
اگر به درگه دلدار حرمتی دارم
قسم به عشق که مدیون ووامدار دلم
سیف الشعرا استادسیفی
اردبیلی