یک روزعصربه مهمانیلحظه هایم بیابگذرشادمانه لبخندهایم را
یک روزعصربه مهمانیلحظه هایم بیا.بگذرشادمانه لبخندهایم راباتوتقسیم کنمنمی دانی چه سخت گذشت برمن گذرزمان وقتی که توراخواستم وتونبودی تامرهم دردهایم باشی من بی تواموختم می توان زنده بودوزندگی کردوتنهایی رادوست داشت می توان به زندگی لبخند زدواز نواغازکرد.می توان بهاررابه سردی لحظه هاهدیه کردو سرسبزی وعشق رادوباره تجربه کرداگرامیدباشدمی توان هرکاری کرد
- ۱۸۸
- ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط