ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part34
پرستار: سرومش تموم شد میتونید ببریدش
ته: باشه ممنون
پرستار از اتاق رفت بیرون و ات هم از روی تخت بلند شد و بی جون راه میرفت
از بیمارستان خارج شودیم جلوی در جلوش نشستم
ته: بیا پشتم
ات: خو......
ته: گفتم بیا پشتم «عصبی»
بدون هیچ حرفی اومد بلند شودم و راه افتادم
تا خونه راهی نبود اروم اروم داشتم میرفتم
که یهو ات سرشو گذاشت روی شونم
نگاش کردم که دیدم خوابش برده
در خونه رو باز کردم و رفتم داخل که جویئون اومد بیشم
ته: هنوز نخابیدی؟
جویئون: از نگرانی خوابم نبورد حالش چطوره
ته: اره فقط خوابه
جویئون: ببر بزار روی تخت بخوابه
ته: باشه تو هم برو بخواب فیلکس کجاست
جویئون: فیلکس خوابه
ته: اها تو هم دیگه برث بخواب دیر وقته
سری به نشانه تایید تکون داد و رفت
منم رفتم تو اتاق و ات رو روی تخت گذاشتم
لباساشو عوض کردم
لباسای خودمم عوض کردمو رفتم رو تخت کنارش خوابیدم......
خماریییی......
#part34
پرستار: سرومش تموم شد میتونید ببریدش
ته: باشه ممنون
پرستار از اتاق رفت بیرون و ات هم از روی تخت بلند شد و بی جون راه میرفت
از بیمارستان خارج شودیم جلوی در جلوش نشستم
ته: بیا پشتم
ات: خو......
ته: گفتم بیا پشتم «عصبی»
بدون هیچ حرفی اومد بلند شودم و راه افتادم
تا خونه راهی نبود اروم اروم داشتم میرفتم
که یهو ات سرشو گذاشت روی شونم
نگاش کردم که دیدم خوابش برده
در خونه رو باز کردم و رفتم داخل که جویئون اومد بیشم
ته: هنوز نخابیدی؟
جویئون: از نگرانی خوابم نبورد حالش چطوره
ته: اره فقط خوابه
جویئون: ببر بزار روی تخت بخوابه
ته: باشه تو هم برو بخواب فیلکس کجاست
جویئون: فیلکس خوابه
ته: اها تو هم دیگه برث بخواب دیر وقته
سری به نشانه تایید تکون داد و رفت
منم رفتم تو اتاق و ات رو روی تخت گذاشتم
لباساشو عوض کردم
لباسای خودمم عوض کردمو رفتم رو تخت کنارش خوابیدم......
خماریییی......
- ۳۲.۳k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط