ملودی عشق پارت ۲۹

*فلش بک*
جونگکوک:
در اتاق رو باز کردم
بیدار بود
روی تخت نشسته بود و زانو هاشو بغل کرده بود جلو رفتم و دستاشو گرفتم
#:خوبی؟
اروم سرش رو تکون داد لبخندی زدم و بغلش کردم
#:میخام به چیزی بهت بگم
لطفا فقط گوش بده
سرشو تکون داد ک شروع کردم
#:خیلی وقته ک میخام اینو بهت بگم!
لونا....من از همون روزی ک تو اتاق مخفیت دیدمت عاشقت شدم!
شکه سرش رو بالا آورد و تو چشمام نگاه کرد
لبخندی زدم و ادامه دادم
#:آره.عاشقت شدم،بدم عاشقت شدم
حتی نمیتونم ۱ ساعت دوریتو تحمل کنم
دلیل اصلی این ک گفتم بیای اتاقم هم همین بود......دلم برات تنگ شده بود!
حالا یه سوال دارم!
حاضری تموم عمرت و تک‌تک لحظه های زندگیت رو کنار من بمونی؟
ینی....خب منظورم اینکه.....
=اره!
حاضرم!!
#:ج...جدی میگی؟
=اره خب....اممممم....منم...منم دوستت دارم
لبخندی به لپای گل انداختش زدم و محکم بغلش کردم
بوسه ای روی موهاش زدم به چشماش خیره شدم
#:میدونستی خیلی خوشگلی!؟
=هیییی....اینجوری نگو خب....خجالت میکشم!
#:باشه نمیگم😅
=راستی....
#:چیزی شده؟
=اممم...خب....ملکه چی.....مطمئنم قبول نمیکنه!
#:این زندگی منو تو عه به اون ربطی نداره!
دو روز بعد*
نویسنده:
صدای شکستن چیزی از توی اتاق ملکه توجه همرو جلب کرد
خدمه یکی یکی به اتاق نزدیک میشند تا ببینند چ اتفاقی افتاد
پرنس تهیونگ با وحشت به اتاق نزدیک شد و از خدمه پرسید ک چ اتفاقی افتاده
ولی خب...کسی چیزی نمی‌دونست
صدای فریاد پرنس کوک رو شنید و با چشمای نگرانش نظاره گر در طلایی رنگی بود ک نشانه سلطنتی روش بود.
#: من عاشقشمممممممم!!!!
و تو نمیتونی کاری کنی!
در با شدت باز شد و قامت پرنس کوک در حالی ک از فرق سرش تا روی گردنش خونی بود پدیدار شد
پرنس تهیونگ بی وقفه به طرفش دوید و بازو هاشو گرفت
&چی شده کوک؟؟؟
این چ ریختیه؟
پرنس کوک پیشونیش رو روی بازوی تهیونگ گزاشت و اشک ریخت.....
.
.
.
.
همین طور ک خون روی صورتشو پاک میکرد اشک می‌ریخت
#:هی اینقدر گریه نکن مشکلی نیست من درستش میکنم!
=چطور میخای درستش کنی....هقق.....ها....چطوری
(این......همون صدای گریشه!)
من ک بهت گفتم قبول نمیکنه.........چرا....چرا‌بهش گفتی هاااا.....
پرنس دستای دخترو گرفت و اونو تو یه حرکت روی پاهاش نشوند به چشمای درشت و خیسش خیره شد.
چطور تا حالا متوجه چشمای درشتش نشده بود؟؟
اون واقعا بی نقص بود
#:اروم باش.....من خوبم!
=به خودت نگاه کن ببین چ بلایی سرت آورده!
شیطونه میگه برم با همون تیکه های گلدون بزنم تو دهنش
#:مامانمه هاااااااا
=عشقمه هااااااااااااااااااا
نگا نگا چیکار کرده با سر نازنینم
#:نازنینممم؟؟؟؟؟؟
سر منه ها
=تو کلا مال منی پس حرف نباشه!
#:🙂باشه!
با صدای در لونا رو از روی پاهاش بلند کرد
#:بیا تو
€سرورم ملکه گفته برید به باغ
#:چرا؟؟
€نمیدونم
=پرو....
#:چیزی گفتی؟
=ها...من....ن..نه.من چیزی نگفتم!!!
#:باشه
پس من میرم بر میگردم
=کوکی!
$:جانم؟
=مراقب باش!من تاقت ندارم بازم اینطوری ببینمت هاااا
:باشه!
.
.
.
.
ملکه:انتخاب کن خودت یا اون دختره؟
#:منظورت چیه چی میگی
ملکه:.کدومتون رو اول بکشم....هاااا؟؟؟
#:هه....داری میگی حتی حاضری منم بکشی؟
ملکه:بیاریدش
نویسند:
جنگکوک شکه به سرباز هایی ک لونارو در حالی ک چشمام و دستاش بسته بود می‌کردند خیره شده بود.
#:هی هی هی بزار اون بره منو بکش
=ک...کو...کوکی؟
چی داری میگی؟
ملکه:چشماشو باز کنید میخام شاهد مرگ عشقش باشه!
=ن.ننننن....خواهش میکنم اینکارو نکن......اون پسرته....چطور میتونیییییی؟؟؟!!!!
#:لونا اروم باش.....مراقب خودت باش باشه!؟
ملکه:تمومش کنید
سرباز ها هدف گیری کردند و

شلیک...

کامنتا ۲۰۰
دیدگاه ها (۰)

ملودی عشق پارت ۳۰

♦️ملودی عشق پارت ۲۳♦️

ملودی عشق پارت ۲۸

ملودی عشق پارت ۲۷

Part:24______________________________لونا: باشهلونا اروم رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط