بی تی اس در ایران (۲)🤯💃🏻💜

به سمتش رفتیم. هنوز تو شوک بود گفتیم سلام (فارسی)
// ویو ات //
گفتن: سلام
ات: سلا....... چی وایسا سلام؟؟🤯 فارسی بلدین؟🤯 ناموسا بی تی اسین یا ایسگامون کردین؟😐
نامجون: بله سلام.😅
کوک: آره فارسی بلدیم ، کامل😏
جین : نه بابا ایسگا چیه . از من هندسام تر مگه هست؟ اصلا مگه کسی مث من هست که بخواد با قیافش شما رو ایسگا کنه؟😌
ات : 😳🤯
بی تی اس: 😐😑🙄
همه: نه به هیچ وجه😂
تهیونگ: حالا که مارو شناختین به ما افتخار نمیدین که ماهم باهاتون آشنا شیم؟😊
من اون لحظه کم مونده بود غش کنم، داشتم بال در میاوردم اصلا در پوست خودم نمی گنجیدم و دنبال یه پوست بودم که توش بگنجم
ات: ععععععععع... آها چیز.. ینی .... عاااا.... من اتم معمار و نقاشم. خیلی خوشبختم و خوشحالم از ملاقاتتون😊
بی تی اس: همچنین😊
جیمین : میشه ازتون یه درخواست کنیم؟😉
ات: بله حتما
جیمین: ما خیلی از جاهای دیدنی اینجا خبر نداریم میشه امروز اگر وقتتون خالیه راهنماییمون کنید و با ما همراه باشید؟🙃
ات : ععععععععع..........
همون لحظه مامانم زنگ زد
ات: ببخشید باید جواب بدم.
اعضا: اوکی
و ازم دور شدن.
// مکالمه تماس //
ات: سلام مامانی. خوبی؟
مامان: سلام عزیزم مرسی. تو خوبی؟
ات: مرسی خوبم ، جانم کاری داشتی؟
مامان: شام میای خونه؟
ات: راستش نمیدونم. غروب بهت خبر میدم.
مامان: باشه
ات:میگم مامان
مامان: جانم
ات: امروز اومدم پاساژ که یکم خرید کنم
مامان: خب
ات: بعد رو پله برقی بی تی اسو دیدیم🤩
مامان: همون هفتا پسره که فنشونی؟😐 مگه اونا میتونن بیا ایران؟😐😑
ات: آره همونا. نمیدونم دیگه ولی اونا ازم درخواست چیز کردن
مامان: درخواست ازدواججججج؟؟😳 غلط کردن .🤬
ات: نه نه مامان آروم باش. اون همه دختر تو کره هست بعد میان منو بگیرن؟😑
مامان: خیلیم دلشون بخواد ، دختر به این خوشگلی😌
ات:😐
مامان:خب بگو
ات: درخواست کردن که امروز همراهشون باشم بهشون کمک کنم و ببرمشون جاهای دیدنی
مامان:آها خب چیکار کنم؟
ات: بنظرت قبول کنم؟
مامان: به من چه هر کاری میخوای بکن. یه لحظه ، پولدارن؟
ات: اوووووو آره بابا میلیونر میلیاردری هستن واسه خودشون😎
مامان: جفت پا قبول کن
ات: چشم😐😂
مامان: پیشنهاد ازدواجم دادن دیگه قبول کن ازدواج کن سر و سامون بگیر راحت شی
ات: چشم😐
مامان: کار نداری خداحافظ😘
ات: نه خداحافظ 😘
بوق...بوق...بوق
// پایان مکالمه //
خواستم پاشم برم سمتشون که اشاره دادن تموم شد؟ منم گفتم آره و اومدن سمتم...
تهیونگ: خبببب......؟؟
ات: اوکیه
پسرا: ایولللللللللل
نامجون: ولی نیاز نیست با ما رسمی و مث خدمتکارمون باشی. توهم خوشگذرونی کن. حقوقم داری😉
ات: 🤩 چشم ممنون😊 خب بریم خرید
همه : بریمممممم😊
یهو یه دختره از بقلمون رد شد‌.
دختره: بی تی اس؟؟؟؟🤯
ات: نه بابا خواهر بی تی اس کیه. بی تی اس میاد ایران یکم فک کن😂
دختره: ها راس میگیا ولی خیلی شبیهشونن
ات: بی تی اس کجا بود . داداشامن با دوستاشون😅 آرمی؟
دختره: آره تو چی ؟
ات: صد در صد😅
بعد فن پیجامونو از هم گرفتیم و خداحافظی کردیم و اون رفت.
همه:😳🤯
ات: چیزی شده؟😐
شوگا: میشناختیش‌؟🧐
ات: نه
کوک : آخه یه جور رفتار کردی انگار ۲۰۰ ساله رفیقته۰😂
ات:😅
همه: چه خوب جمش کردی ماشالا👏🏻
ات: خیلی ممنون، کاری نکردم😊
هوپی: نباید شمارتو داشته باشیم؟ گمت کردیم چیکار کنیم؟
من داشتم بال در میاوردم یعنی به معنای واقعی ذوق مرگ بودم. شمارمو دادم و شمارشونو گرفتم ( بنده غش 😂)
همه: خب دیگه بریم


#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#BTS
دیدگاه ها (۱۰)

بی تی اس در ایران (۳)🤯💃🏻💜

بی تی اس در ایران (۴)🤯💃🏻💜

بی تی اس در ایران (۱)🤯💃🏻💜

چرا من پارت 1۰بچه ها یه توضیح کوتاه درمورد اعضای بلک پینک او...

دیدار اول ..

رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط