قهوه تلخ
قهوه تلخ
ویو چویا
تقریبا رسیده بودیم
نگاهم به چشمه وسط جنگل خورد
عجیبه
دازای: چیبی خستم بریم بخوابیممم
چویا: بریم
دستمو کرفت و وارد اتاق خواب شدیم
خودش. پرت کرد روی تخت
دازای: کی فکرشو میکرد
چویا: قرص نداری
دازای: نه
خوبه ای زیر لب گفتم
نگاهم به دازای افتاد
غرق خواب بود
منم کنارش خوابیدم
نگاهم رو به چهرع اش دادمو و خوابیدم
سیاهی...
با نور افتاب بیدار شدم
دیدم دازای ا نیست
ترسیدم
نکنه همش خواب بوده
ترسیدع به بیرون اتاق رفتم
دازای داشت سفرع میچید
رفتم بغلش کردم
میدونم باز کم نوشتم
بابا امتحان عربی دارم ببخشیددددـ
قول قول براتون فردا پنچ تا پارت میزارم
قبول؟
جوجو های خودم این🐥✨
ویو چویا
تقریبا رسیده بودیم
نگاهم به چشمه وسط جنگل خورد
عجیبه
دازای: چیبی خستم بریم بخوابیممم
چویا: بریم
دستمو کرفت و وارد اتاق خواب شدیم
خودش. پرت کرد روی تخت
دازای: کی فکرشو میکرد
چویا: قرص نداری
دازای: نه
خوبه ای زیر لب گفتم
نگاهم به دازای افتاد
غرق خواب بود
منم کنارش خوابیدم
نگاهم رو به چهرع اش دادمو و خوابیدم
سیاهی...
با نور افتاب بیدار شدم
دیدم دازای ا نیست
ترسیدم
نکنه همش خواب بوده
ترسیدع به بیرون اتاق رفتم
دازای داشت سفرع میچید
رفتم بغلش کردم
میدونم باز کم نوشتم
بابا امتحان عربی دارم ببخشیددددـ
قول قول براتون فردا پنچ تا پارت میزارم
قبول؟
جوجو های خودم این🐥✨
- ۸.۵k
- ۱۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط