دختر قاتل part

دختر قاتل : part ¹⁸

(بچه ها ی چیزی بهتون یادآوری کنم ک هیلوری همون باند اته یا اسم خود اته )

صدای زنگ عمارت یونگی
دینگ دینگ دینگ

ویو یونگی
رفتم درو باز کردم هیچ کس نبود یکم ک اینور و اونور نگا کردم چشم خورد ب نامه ای ک روی طاقچه بود دعوت نامه بود بازش کردم

متن نامه

~  آقای مین یونگی شما ب عنوان دستیار مافیا ب مهمونی بالماسکه مافیا ها دعوت شدید مهمونی از ساعت ۸ شب تا ۳ صبح ادامه دارد تشریف بیارید ~

از طرف ناشناس...

ویو یونگی
داشتم نامه رو میخوندم ک یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود این دیگ چی از جونم میخواست خواهرمو کشت با چ رویی الان زنگ زده ....جواب دادم

یونگی : بله
کوک: تو دعوت شدی ؟
یونگی : اره
کوک: میای ؟
یونگی : اره ..آقای جئون فکرنمیکنم ما صمیمی باشیم ک زنگ زدین
کوک: تقصیر من نبود ک خواهرت مرد  ..
یونگی : خفه شووو تو اگ اون روز اونقدر نمیزدیش الان زنده بود ( داد )

کوک قطع کرد

ویو کوک
حوصله داد و بیداد یونگیو نداشتم روش قطع کردم ..خواستم برم ب اون مهمونی ی چیزی مشکوک بود کنجکاو شده بودم .... الان ساعت ۷ بود رفتم آماده شدم دوش گرفتم تقریبا ۳۰ مین طول کشید ی استایل مشکی زدم ( میزارم ) و راه افتادم سمت آدرسی ک داده بودن ی بار بود اونم بار شخصی ..

۴۰ مین بعد

کوک رسید و رفت داخل بعد ۱۰ مین هم یونگی رسید و اومد کنار کوک نشست چون دستیار کوک حساب میشد دوتاشون وضعشون خراب بود ولی نمیدونستن ک چی در انتظارشونه ..


یهو چراغا خاموش شد نور اومد سمت استیج

مجری : خانم ها و آقایون میخوام اولین و بزرگترین باند مافیا رو بهتون معرفی کنم

کوک: وایسا ببینم مگ من اول نبودم ..

مجری : خب خب خب الان میگین ک باند اول باند آقای جئون هست ولی نه اولین باند هیلورییییی هست  خانم هیلوری لطفا تشریف بیارید

همه شروع کردن ب پچ پچ کردن

یونگی : هیلوری ...چرا اسمش برام آشناس ؟

ویو یونگی
یهو منو کوک سرمونو برگردوندیم سمت استیج ک ی دختر خوشگل اومد بالا ماسک داشت برام اشنا بود حس خیلی آشنایی بهم میداد تو افکار خودم بودم ک با صدای کوک ب خودم اومدم

کوک: ی...یونگی این اته مطمئنم موهاش فرم بدنش طرز لباس پوشیدنش نگا ( لباس ات و میزارم )

ویو کوک
سرمو برگردوندم ک با چهره اعصبی یونگی روبه رو شدم

یونگی: خیلی بت خوش میگذره نه مرتیکه هیزززز ( داد و اعصبی )
کوک: چته ..چیزیه ک تو دیده خواهرتم ک ماشالا لباسای باز می‌پوشید

ویو یونگی :اینو ک گفت اعصبی شدم ی مشت زدم تو  صورتش ...حرومزاده ب خواهر من چشم داشتی هااا ( داد و اعصبی )

مجری : آقایون بسه ..ب احترام خانم هیلوری سکوت کنین

ادامش تو کامنتا..
دیدگاه ها (۱۹۴)

min yoongi....#بی_تی_اس #کره_جنوبی #مین یونگی#کیم_تهیونگ #پا...

Jimin...#بی_تی_اس #کره_جنوبی #مین یونگی#کیم_تهیونگ #پارک_جیم...

دختر قاتل : part ¹⁷ ویو یونگی دوییدم سمت اتاق ک با چیزی ک دی...

دختر قاتل : part ¹⁶ات و بردن اتاق عمل ۲ ساعت بعد.. دکتر اومد...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط