دنیای دیگر

چند وقته از موضوع پرت شدم ولی اومدم که جدی ادامه بدم
آتسوشی:دازای-سان ایشون کی هستن؟
دازای:او یونا هست دختر دایی منه!
یونا (اسلاید دو البته با یک شال سبز) : سلام دازای! شما... شما دوستای دازای هستید! سلام از آشنایی که شما خوشحالم
یونا:جز چویا-ساما !😒
🤎:یونا درست رفتار کن😶🤭
دازای رو به آتسوشی:یونا ۲ پیش زمانی که من به دیدن مادرم و پدرم رفته بودن با من به یوکوهاما اومد و یک سال پیش من موند ! و با چویا هم آشنا شد!🤭
یونا:کی قراره بیاید ایران؟
دازای:به زودی! همه چیز رو ردیف کردی
🤎: شما میدونید که قراره با هواپیمای شخصی به اینجا بیاید! درسته؟
دازای :بله مادر😶
آتسوشی که از این همه خر پولی دازای هنگ کرده :واو🤯
دازای:خوب مادر به زودی شما رو میبینم

اکو:دازای-سان ما نباید نگران پول باشیم؟
دازای:نه ! ما پول کافی داریم بعد هم ما شغل داخل ایران داریم!
آتسوشی : خداحافظ خانم
🤎:خداحافظ عزیزانم!
اکو : آتسوشی تمرین کردی؟
آتسوشی :بله!😰
اکو :پس از شما یک امتحان بگیرم!😇
حدود یک ساعت طول کشید و چویا و رانپو از راه می‌رسن:ما برگشتیم!
آتسوشی:سلام!!
دیدگاه ها (۲)

دنیای دیگر

هر کی درست کرده خودش گردن بگیره🙄😌

مائو مائو

دنیای موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط