𝖿𝗈𝗋 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗅𝗎𝗌𝗍
Lust for Love p14𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: (این پارت اهنگ درخواستی نداره چون چیزی به ذهنم نرسید🤷🏻♀️)🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
تام ریدل،کتش رو روی شونه های دورا انداخت و اون رو سردرگم رها کرد؛با سوالات عجیبی که مغزشو تسخیر کرده بودن..
دورا خاطره رو پشت سر هم پیش خودش تکرار میکرد،خاطره مثل خوره به جونش افتاده بود.
چند دقیقه تا اولین ماموریتش به عنوان خدمت گذار دارک لرد مونده بود،و این خاطره هنوزم ولش نمیکرد؛حتی با اینکه سه هفته گذشته بود.
این سه هفته،خلاصه میشد در یک کلمه:سردرگمی.سه هفته ی متداوم و هرروز هفته،دورا راس ساعت هفت با تام ریدل کلاس داشت و این دقیقا مخالف خواسته ی قلبیش بود.خواسته ی قلبیش،یعنی دور بودن از تام ریدل مرموز.
دستی روی شونه ی چپش نشست و صدایی به گوشش رسید:«دورا؟حالت خوبه عزیزم؟»
دورا از افکارش خارج شد.دست سفید رنگ پریده،موی بلوند و بور،مشخصات ظاهری ایوان رزیر.
«به من دست نزن رزیر!»
رزیر سمت گوش دورا رفت:«تو مال منی،پرنسس.»و گاز ریزی از گوشش گرفت.
خشم دورا به اخرین حد خودش رسیده بود.دست سفید روی شونش رو چنگ زد،شونه ی راست ایوان رو محکم گرفت،به دیوار کوبوندش و دست سفید رزیر رو به کمرش قفل کرد.
ایوان ناله ای کرد:«دختر کوچولوم بیش از حد عصبیه..»
«من با صبر و بخشش میونه ای ندارم،بهتره ریسک نکنی رزیر..»
دورا دست و شونه ی رزیر رو رها کرد و رو برگردوند.حس کرد که رزیر با نیشخند احمقانه ای داره بهش نزدیک و نزدیکتر میشه،گذاشت رزیر تا جایی بهش نزدیک تر بشه..
پیش خودش اینچ به اینچ فاصله رو که هی کم و کمتر میشد حساب میکرد،نزدیک تر..نزدیک تر..رزیر داشت پاشو از گلیمش دراز تر میکرد!
دورا برگشت و ضربه ی محکمی به بین پاهای رزیر زد.
فریاد رزیر گوشش رو پر کرد.با صدای لرزون از خشم بیش از حد زمزمه کرد:«شوخی نکردم رزیر..امیدوارم درس عبرت شده باشه،وگرنه دفعه ی بعدی که بعید بدونم جرئت کنی،نزدیکم بشی،محکم تر میزنم که این دفعه اگه اون دوسانتی رو از دست ندادی،اون موقع بدی!»
⋆
برای پارت پونزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: (این پارت اهنگ درخواستی نداره چون چیزی به ذهنم نرسید🤷🏻♀️)🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
تام ریدل،کتش رو روی شونه های دورا انداخت و اون رو سردرگم رها کرد؛با سوالات عجیبی که مغزشو تسخیر کرده بودن..
دورا خاطره رو پشت سر هم پیش خودش تکرار میکرد،خاطره مثل خوره به جونش افتاده بود.
چند دقیقه تا اولین ماموریتش به عنوان خدمت گذار دارک لرد مونده بود،و این خاطره هنوزم ولش نمیکرد؛حتی با اینکه سه هفته گذشته بود.
این سه هفته،خلاصه میشد در یک کلمه:سردرگمی.سه هفته ی متداوم و هرروز هفته،دورا راس ساعت هفت با تام ریدل کلاس داشت و این دقیقا مخالف خواسته ی قلبیش بود.خواسته ی قلبیش،یعنی دور بودن از تام ریدل مرموز.
دستی روی شونه ی چپش نشست و صدایی به گوشش رسید:«دورا؟حالت خوبه عزیزم؟»
دورا از افکارش خارج شد.دست سفید رنگ پریده،موی بلوند و بور،مشخصات ظاهری ایوان رزیر.
«به من دست نزن رزیر!»
رزیر سمت گوش دورا رفت:«تو مال منی،پرنسس.»و گاز ریزی از گوشش گرفت.
خشم دورا به اخرین حد خودش رسیده بود.دست سفید روی شونش رو چنگ زد،شونه ی راست ایوان رو محکم گرفت،به دیوار کوبوندش و دست سفید رزیر رو به کمرش قفل کرد.
ایوان ناله ای کرد:«دختر کوچولوم بیش از حد عصبیه..»
«من با صبر و بخشش میونه ای ندارم،بهتره ریسک نکنی رزیر..»
دورا دست و شونه ی رزیر رو رها کرد و رو برگردوند.حس کرد که رزیر با نیشخند احمقانه ای داره بهش نزدیک و نزدیکتر میشه،گذاشت رزیر تا جایی بهش نزدیک تر بشه..
پیش خودش اینچ به اینچ فاصله رو که هی کم و کمتر میشد حساب میکرد،نزدیک تر..نزدیک تر..رزیر داشت پاشو از گلیمش دراز تر میکرد!
دورا برگشت و ضربه ی محکمی به بین پاهای رزیر زد.
فریاد رزیر گوشش رو پر کرد.با صدای لرزون از خشم بیش از حد زمزمه کرد:«شوخی نکردم رزیر..امیدوارم درس عبرت شده باشه،وگرنه دفعه ی بعدی که بعید بدونم جرئت کنی،نزدیکم بشی،محکم تر میزنم که این دفعه اگه اون دوسانتی رو از دست ندادی،اون موقع بدی!»
⋆
برای پارت پونزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
- ۵.۴k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط