برادر ناتنی

پارت ۱۳
جیمین منتظر ات بود تا کارش تموم بشه
ات از دستشویی اومد بیرون جیمین: تموم؟
ات: اهوم بریم
.
.
.
رفتن سر یوی از میز های تالار خانواده جیمین دایی پسر دایی پدر بزرگش اونجا بودن و در حال مست کردن بودن جیمین هم بدش نمیومد رفت پیششون متوجه کارش نبود و فقط مشروب می‌خورد تا حدی که کسیو نمی‌شناخت کارش دست خودش نبود رفت پیشه ات ات داشت با مهمونا حرف می‌زد که دستاش توسط یه نفر کشیده شد و با سرعت به بیرون رفتن
ات: جیمین...چیکار میکنی
جیمین: ساکت شو ( خمار)
ات: آییییی...جیمین نکن دستم درد گرفتتتت
جیمین: خفه شووو( داد)
ات رو انداخت توی ماشین و خودشم نشست و به سمت خونه رفت





ات رو براید بغل کرد و به سمت اتاق حرکت کردات: بزارم پایین جیمین:... ات: گفتم بزارم پایین لعنتییی( داد) وارد اتاق شدن جیمین درو محکم بست و اتو به در کوبید و بلافاصله لباشو رو لبای ات گذاشت قطره اشکی از چشم ات ریخت اون میدونست نباید همچین کاری کنه ولی نمیشد مغزش بهش فرمان نمی‌داد قلبش یه چیز میگفت مغزش یه چیز دیگه باهاش همکاری نمی‌کرد
بی حرکت ایستاده بود جیمین دستشو روی کمرم ات گذاشت و انو به سمت تخت برد
و روش خیمه زد
و....
دیدگاه ها (۱۹)

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

پارت ۳۸جیمین یه لباس رسمی میپوشه جیمین: زود تر حاضر شو باید ...

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

پارت ۵۴ات: مثلا روز عروسیمونه 😡جیمین: باشه باشه میمونیم ات: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط