شعر میوه ممنوعه

شعر : میوه ممنوعه
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ، هیچ کس این جا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند :…نشد
دیدگاه ها (۱)

باران نباش بر همه باریدنی نباش خورشید باش این همه تابیدنی ن...

‍ دراین شب زیبا من دعایتان میکنم به خیرنگاهتان میکنم به پاکی...

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانیست حرفش را...

خالق من بهشتیدارد نزدیک، زیبا و بزرگ و دوزخیدارد به گمانم کو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط