تک پارتی : وقتی عاشق استاد دانشگاهتی.....
شخصیت ها
شوگا : استاد دانشگاه استاد درس شیمی
۳۰ سالشه و خوشتیپ و جذابه
ا.ت دانشجوی خوشگل و کیوت که ۲۳ سالشه
ا.ت ویو
مثل همیشه کلاس شیمی شروع شده و من خیلی خوشحالم ولی از طرفی خیلی استرسم دارم .
خوشحال بخاطر اینکه استاد شیمی شوگاعه که من عاشقشم
استرسم دارم چون امروز میخوام بهش اعتراف کنم
بعد از ۱:۳۰ کلاس تموم شد
ا.ت _ داشتم از استرس میمردم دستامو بهم قفل کرده بودم و دندونامو بهم فشار میدادم
و توی ذهنم میگفتم امروز دیگه باید اعتراف کنم حتی اگه ردم کرد هم برام مهم نیست دیگه بیشتر از این نمیتونم صبر کنم
_ همه رفتن بیرون و استاد داشت وسایلش رو جمع میکرد صداش زدم
ا.ت _ استاد میشه یه لحظه صبر کنید میخوام یه چیزی بهتون بگم
شوگا _ بله بفرمایید
رفتم پیشش و سرمو پایین گرفته بودم و خیلی آروم بهش گفتم :
ببخشید استاد ولی خواستم بهتون بگم من از وقتی شمارو دیدم دیگه هیچ کسی به چشمم نیومده و از شما خوشم میاد و عاشقتون شدم
شوگا ویو _ داشتم وسایلمو جمع میکردم که یکی صدام زد و گفت میخواد یه چیزی بهم بگه اومد سرشو پایین گرفت و گفت دوستم داره اون لحظه نمیدونستم از شدت خوشحالی باید چیکار کنم چون منم دوستش داشتم و نمیدونستم چطوری باید بهش اعتراف کنم اما الان اون اومد و گفت عاشقمه بهش گفتم :
شوگا _ سرتو بگیر بالا منم میخوام یه چیزی بگم. راستش منم خیلی وقته که ازت خوشم میاد و عاشقتم
همین که حرفم تموم شد ا.ت خیلی سریع منو بوسید و بغلم کرد
شوگا _ قبول نیست من اصلا آماده نبودم
ا.ت _ الان میخوای دوباره انجامش بدم؟
شوگا _ درست حدس زدی
دستمو دور صورت کیوتش گرفتم و دوباره بوسیدمش و محکم بغلش کردم
پایان :)
نظرتون؟ 💜
اولین فیکمه اگه درخواستی داشتید بگید مینویسم
شوگا : استاد دانشگاه استاد درس شیمی
۳۰ سالشه و خوشتیپ و جذابه
ا.ت دانشجوی خوشگل و کیوت که ۲۳ سالشه
ا.ت ویو
مثل همیشه کلاس شیمی شروع شده و من خیلی خوشحالم ولی از طرفی خیلی استرسم دارم .
خوشحال بخاطر اینکه استاد شیمی شوگاعه که من عاشقشم
استرسم دارم چون امروز میخوام بهش اعتراف کنم
بعد از ۱:۳۰ کلاس تموم شد
ا.ت _ داشتم از استرس میمردم دستامو بهم قفل کرده بودم و دندونامو بهم فشار میدادم
و توی ذهنم میگفتم امروز دیگه باید اعتراف کنم حتی اگه ردم کرد هم برام مهم نیست دیگه بیشتر از این نمیتونم صبر کنم
_ همه رفتن بیرون و استاد داشت وسایلش رو جمع میکرد صداش زدم
ا.ت _ استاد میشه یه لحظه صبر کنید میخوام یه چیزی بهتون بگم
شوگا _ بله بفرمایید
رفتم پیشش و سرمو پایین گرفته بودم و خیلی آروم بهش گفتم :
ببخشید استاد ولی خواستم بهتون بگم من از وقتی شمارو دیدم دیگه هیچ کسی به چشمم نیومده و از شما خوشم میاد و عاشقتون شدم
شوگا ویو _ داشتم وسایلمو جمع میکردم که یکی صدام زد و گفت میخواد یه چیزی بهم بگه اومد سرشو پایین گرفت و گفت دوستم داره اون لحظه نمیدونستم از شدت خوشحالی باید چیکار کنم چون منم دوستش داشتم و نمیدونستم چطوری باید بهش اعتراف کنم اما الان اون اومد و گفت عاشقمه بهش گفتم :
شوگا _ سرتو بگیر بالا منم میخوام یه چیزی بگم. راستش منم خیلی وقته که ازت خوشم میاد و عاشقتم
همین که حرفم تموم شد ا.ت خیلی سریع منو بوسید و بغلم کرد
شوگا _ قبول نیست من اصلا آماده نبودم
ا.ت _ الان میخوای دوباره انجامش بدم؟
شوگا _ درست حدس زدی
دستمو دور صورت کیوتش گرفتم و دوباره بوسیدمش و محکم بغلش کردم
پایان :)
نظرتون؟ 💜
اولین فیکمه اگه درخواستی داشتید بگید مینویسم
- ۱.۸k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط