من عاشق یه مافیا شدم

من عاشق یه مافیا شدم
پارت پنجم

همینطور سرش رو نوازش می‌کرد که ناگهان اشکی از چشم ات اومد پایین
جونگ کوک زندگی و عمر اون اشک رو گرفت و در همون لحظه تهیونگ و دکتر اومدن تو
دکتر:اجازه بدید معاینشون کنم اقای جئون
کوک:بله
بفرمایید
*نیم ساعت بعد
دکتر:ایشون مشکل تنفسی دارن؟
ته و کوک: مطلع نیستیم
دد همون لحظه ات بهوش اومد
دکتر:اوه خانوم
پس بهوش اومدید
بهم بگید مشکل تنفسی دارید؟
ات:ب..له(آروم و به زور حرف زد)
دکتر: شما که از این موضوع با خبرید چرا این حجم از استرس رو تحمل کردید و دم نزدید؟
استرس براتون مثل سم میمونه
باید مراقب خودتون باشید و اونقدری از بدنتون کار نکشید که اینجوری بشه
ات:چش(سرفه خونی کرد)
دکتر:اشکالی نداره
به خاطر مشکلتونه
دکتر:آقای کیم و آقای جئون
باید خیلی مراقبش باشید
افراد کمی هستن که به این مشکل دچار هستن
این جور افراد به سختی زندگی میکنن
مراقبشون باشید
معلوم نیست دفعه بعد زنده بمونن
دکتر رفت و کوک رفت تا بدرقش کنه
ته رفت نشست پیش ات رو تخت
ات روشو اونور کرد
ته:متاسفم
خیلی عصبی بودم و سر تو خالی کردم
از فردا زیاد سخت نمیگیر(حرفش قطع شد)
ات:لازم نیست بهم رحم کنی
به ترحم تو نیاز ندارم
ته:چرا انقد لجبازی؟
میخوای بمیری؟
دیدی که دکتر چی گفت
ات:آره دیدم ولی خودم میتونم مراقب خودم باشم
مثل امروز رفتار کن
جوری که اصلا نمیدونی من این مشکلو دارم(عصبی و اخم)
ته:با....شه(ناراحت)
متاسفم
ات:تاسفت حال منو خوب نمیکنه
کوکی اومد
کوک:ات حالت خوبه؟
ات:خوبم:)
کوک:ما میریم بیرون یکم استراحت کن
ات:باشه
کوک و ته رفتن بیرون
ته داشت میرفت اتاقش که کوک دستشو گرفت
کوک:چرا اینکارو کردی؟
ته:عصبی شدم
کوک:ازش خوشت میاد؟
فک کردی نمیدونم میخوای بکشیش؟
فک میکنی چون نمیگی بهم نمیدونم که میخوای اونو تعمه کنی؟
نمیزارم اونو بکشی گناه داره به اندازه کافی تو زندگیش درد کشیده
ته:پس بگو چرا ازش دفاع میکنی
کوک:امروز میبرمش پیش مامانش
ته:نمیشه
کوک دست ته رو ول کرد و رفت و تو راه گفت
کوک:اجازه نخواستم
و هردو رفتن تو اتاقاشون
۲ ساعت گذشت و ته طاقت نیورد و رفت اتاق ات
(نکته:اتاق ات رو درست کردن)
آروم پیشش نشست و به چهره مظلومش نگاه کرد
ته:چرا اینکارو باهات کردم؟
یعنی عاشقت شدم؟(اروم)
هعی که ات بیدار شد
ات:ساعت چنده؟
ته:۴ و نیم
هنوز.......از دستم ناراحتی؟
ات:آره
امروز.....یکاری میکنم دیگه نباشی
ات:هرکاری میخوای بکن😒
ته:آماده شو
باید بریم بیرون
ات:خیلی خب باشه برو بیرون
ته رفت بیرون و ات لباس عوض کرد
ات:کجا میریم؟
ته:بیا بریم سوار ماشین شو اول
ادامه در کامنت





حلالم کردید؟🤣😅
این آخرین پارت واسه امشب بود احتمالا
شبتون بخیر
ای لاویو❤️❤️
دیدگاه ها (۳۴)

من عاشق یه مافیا شدم پارت ششمهمون لحظه ات نگاهشون از تهیونگ ...

من عاشق یه مافیا شدمپارت هفتمات:اوهومکه همون لحظه همه جا خام...

من عاشق یه مافیا شدمپارت چهارمات و کوک خوابيدن *صبحات اول بی...

من عاشق یه مافیا شدمپارت فک کنم سومته:خب رسیدم پیاده شیدهمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط