چشــم تو را دیـدم و منبے خود ازین و آن شدماے همـه این و آن منچشـم خمـــار و مست توعاشـق دیوانــه منم عشق تو مے کشـد مرادشنـه درون دست من شاهرگـم به دست تو..!