اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۲۴
ویو نابی
اون روز تموم شد ولی خاطرات من زند شد مجبور شدم....
دوباره پیشش برم......
یونا قرص های زیادی برای خوابوندنم می داد که هر سریع......
باعث می شد حداقل ۲۴ ساعت بخوابم.....
۳ روز بعد
دوباره با دکتر ملاقات دارم وارد سالن شدم و سریع رفتم داخل اتاق دوباره
با همون لحن باهام حرف زد و ازم سوال پرسید
@ داداشت موقعی که تصادف شد کجا بود ؟
با آوردن اسم داداشم گرفته شدم ولی تمام سعی خودم ....
کردم گریه نکنم .... ولی چرا دکتر همون سوال درباره داداشم پرسید من که گفتم
نابی: اون برای کار آمریکا بود
@ وقتی برگشت چطور از ماجرا خبر دار شد
تمام سعیم کردم گریه نکنم
نابی: من پیش گوک مین دید...... ولی چون گوک مین نمی دونست که ما خواهر
برداریم شک نکرد.... داداشم کلأ آمریکا بود بخاطر همین کسی زیاد نمی دیدش
که تشخیص به دادن ما خواهر برداریم همه فقط می دونستن که پدرم یک پسر
داره منم یک مدت آمریکا بودم ولی برگشتم
@ چرا گوک مین تو رو اذیت می کرد
خدایا این دکتر چرا اینقدر سوال می پرسه
نابی : روزی که همه فوت کردن روز تولد من بود.....و بخاطر من داشتن
به سئول بر می گشتن. که تصادف شد .... اونم تمام سعیش کرد که انتقام بگیره ....حق با اون بود من اونم من مقصر مرگ پدر مادرش می دونست مقصرم....حتی داداشم بخاطر من مرد ....هق ..هق کاش نبودم .
بغضم شکست و فقط گریه می کردم دستمالی داد دستم اشکام پاک کردم
با نگاهش بهم فهموند که ادامش بگم
نابی: یک شب گوک مین از دستم عصبانی شد.... خواست به دوست داداشم
بخاطر من شلیک کنه ولی من تیر خوردم.....هق..هق داداشم عصبی شد
داد زد که اون به داداشم شلیک کرد و اون فوت کرد......هق ..هق
@ آروم باش زندگی سختی داشتی ولی این باعث نمیشه نابود خودت
کنی
حرفای دکتر فقط من دیوونه تر می کرد بلند شدم و سریع به سمت خونه
رفتم وقتی وارد شدم...........
پارت ۲۴
ویو نابی
اون روز تموم شد ولی خاطرات من زند شد مجبور شدم....
دوباره پیشش برم......
یونا قرص های زیادی برای خوابوندنم می داد که هر سریع......
باعث می شد حداقل ۲۴ ساعت بخوابم.....
۳ روز بعد
دوباره با دکتر ملاقات دارم وارد سالن شدم و سریع رفتم داخل اتاق دوباره
با همون لحن باهام حرف زد و ازم سوال پرسید
@ داداشت موقعی که تصادف شد کجا بود ؟
با آوردن اسم داداشم گرفته شدم ولی تمام سعی خودم ....
کردم گریه نکنم .... ولی چرا دکتر همون سوال درباره داداشم پرسید من که گفتم
نابی: اون برای کار آمریکا بود
@ وقتی برگشت چطور از ماجرا خبر دار شد
تمام سعیم کردم گریه نکنم
نابی: من پیش گوک مین دید...... ولی چون گوک مین نمی دونست که ما خواهر
برداریم شک نکرد.... داداشم کلأ آمریکا بود بخاطر همین کسی زیاد نمی دیدش
که تشخیص به دادن ما خواهر برداریم همه فقط می دونستن که پدرم یک پسر
داره منم یک مدت آمریکا بودم ولی برگشتم
@ چرا گوک مین تو رو اذیت می کرد
خدایا این دکتر چرا اینقدر سوال می پرسه
نابی : روزی که همه فوت کردن روز تولد من بود.....و بخاطر من داشتن
به سئول بر می گشتن. که تصادف شد .... اونم تمام سعیش کرد که انتقام بگیره ....حق با اون بود من اونم من مقصر مرگ پدر مادرش می دونست مقصرم....حتی داداشم بخاطر من مرد ....هق ..هق کاش نبودم .
بغضم شکست و فقط گریه می کردم دستمالی داد دستم اشکام پاک کردم
با نگاهش بهم فهموند که ادامش بگم
نابی: یک شب گوک مین از دستم عصبانی شد.... خواست به دوست داداشم
بخاطر من شلیک کنه ولی من تیر خوردم.....هق..هق داداشم عصبی شد
داد زد که اون به داداشم شلیک کرد و اون فوت کرد......هق ..هق
@ آروم باش زندگی سختی داشتی ولی این باعث نمیشه نابود خودت
کنی
حرفای دکتر فقط من دیوونه تر می کرد بلند شدم و سریع به سمت خونه
رفتم وقتی وارد شدم...........
- ۹.۹k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط