من از مستی هراسم نیست از آن مستان بی مقدار می ترسم ...

من از مستی هراسم نیست ، از آن مستان بی مقدار می ترسم ! ز عشق هرگز نترسیدم ؛ گریزانم از آن عاشق که یک دل دارد و یکصد هزار دلبر !! و نام عشق را بر خاک میمالد ... و هر دم در خیال خویش تمنای نگار تازه ای دارد !!! ز تنهائی مرا پروا نبود هرگز ؛ از آن تن ها ...که بر تن میزنند چنگی ز نامردی ...گریزانم !!!! در این آشفته بازار رفاقت ها ... به دنبال رفیقی ناب میگردم، زهی باطل خیالم را ... که من مخمور و اینک در پی یک خواب میگردم !!!
دیدگاه ها (۱)

آینه پرسید چرا دیر کرده است ؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده ا...

چه زیبا نقش بازی می کنیم … و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان...

آینه پرسید چرا دیر کرده است ؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده ا...

ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﺣﺞ ﺑﻮﺩﮐﻪﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط