دستم نمی رسد به بلندای چیدنت

دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت

یوسف ترین عزیز جهان هم که باشی ام
در سینه آتشی است به داغ خریدنت

من جلد بام خانه ی خود مانده ام و تو
هفت آسمان کم است برای پریدنت

ترسم رها کنم نفسم را و ناگهان
پیراهنی نباشد و شوق دریدنت

در دامن دلم چو ترنجی نشسته ای
شیرین ترین توهم دستم بریدنت

رویای کال سیبی و هرچند در خیال
یک عمر، منتظر به امید رسیدنت

بالاتر از نگاه منی! آه! ماه من!
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
دیدگاه ها (۱)

تو با کدام زبان صدایم می زنیسکوت تو را لمس می کنمبه من که نگ...

اگه الان اینجا بودی ،میبردمت مینشوندمت رو صندلیِ پارک ..بهت ...

هنوز دلم مشتاق بازی های کودکانه است با تو در کوچه بساط خاله ...

الناس قسمان.. متکلمون وساکتون انا قسم الانسانیه الساکت.. وما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط