و تازه میفهمم

و تازه می‌فهمم
که برف خستگیِ خداست
آن قدر که حس می‌کنی
پاک کُنش را برداشته
می‌کشد روی نام من
روی تمام خیابان‌ها
خاطره‌ها.. .!.
دیدگاه ها (۶)

زمستان است دیگر ،دل زمین به برف گرم است !دل من به تو ...

گیرم که نگویم چقــدر بـــی تابم...دیوانه، خودت کـه از دلم با...

خودم چشمت زدم از بس که بی پروا تو را خواندم" لبت مضمونشعرم ب...

روزها رفتند و من دیگر ،خود نمی دانم کدامینمآن منِ سر سختِ مغ...

❤🌷💞زندگی شاید آن لبخندی ست،که دریغش کردیمزندگی زمزمه پاک حیا...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط