بابابُزرگ هَمیشه میگُفت زَخمای روحی نامردتَر از مَردای سبیل قَشنگین که هیچوقت نَفقه ی بَچه های عَقب اُفتاده ی ذهنیشونو نَدادنو واسه تَموم فاحِشه های لوند شَهر لِباس خَریدن ~. ..×