ارباب من

ارباب من
پارت 14



هانا فیلم گذاشتو با هم شروع کردیم نگاه کردن که حدودا ساعت 3 صبح بود
هانا: اخیش بالاخره یه فیلم با پایان خوش
یوری:اره قشنگ بود...پاشو بریم بخوابیم منم کم میتونم بخوابم باید برو رستوران و یه راست برم عمارت جونگ سو
هانا: جونگ سو؟ عجیبه فکر میکردم با ابهته
یوری: منم همینطور یه جور میگن ارباااب ولی وقتی میبینیش اصلا بهش نمیخوره
هانا: حواست باشه جلوش به اسم مستعار صداش نزنی هاا
یوری: باشه حواسم هست (خمیازه کشید) خوابم میاد همینجا رو میل میخوابم
هانا : باشه
.
.
.
صبح..
یوری:
ساعت 7 بود که یهو بیدار شدم انکار منتظر جیزی بودم وسایلم اماده جمع کرده بودم و پاشدم یه دستی به سر و صورتم کشیدم و یه ارایش ملیح و دخترونه کردم و اماده شدم
یوری: هانا.......هانا.........من رفتم
هانا: هوم؟ مگه ساعت چنده ؟
یوری: 7
هانا : باشه مواظب خودت باش هرچیزی خواستی روم حساب کن
یوری: باشه مرسی
.
.
به سمت رستوران رفتم و آقای پارک رستورانو باز کرده بود رفتم و وارد رستوران شدم
یوری : سلام آقای پارک
آقای پارک : سلام یوری زود اومدی
یوری : اره خب گفتم دیر نکنم
آقای پارک: خوبه...راجب دیدن خانوادت به اقای جونگ گفتم و قبول کرد
یوری : باشه مرسی کی باید برم؟
آقای پارک : حدود نیم ساعت دیگه
یوری: باشه پس میرم تو اشپزخونه
.
.
رفتم تو آشپزخونه و به فضای آشپزخونه نگاه کردم نمیدونستم دیگه میتونم بیام اینجا یا نه با گوشیم یه عکس از آشپزخونه و خودم گرفتم و ظرف هایی که شسته شده بود رو خشک کردم و سر جاش گذاشتم
یوری: آقای پارک سوجین و خانم هان نمیان ازشون خدافظی کنم؟
آقای پارک: (مکث)...امروز یکم دیر تر میان خودم بهشون میگم نگران نباش
یوری: هوم باشه "عجب..(تو دلش گفت)

بفرمائید اینم یه پارت طولانی یه پارت دیگه هم در راهه
دیدگاه ها (۵)

ارباب منپارت 15یوری:وسایلمو جمع کردم که آقای پارک صدام زدآقا...

ارباب منپارت 16وقتی بیدار شدم 7:40 دقیقه بود دلم درد میکرد ا...

شنیدم گفتن پارت نمیخواید😂پارت بزارم؟ قراره جذاب بشه

ارباب منپارت 13راه افتادم و به سمت خونه هانا رفتم چون وسایلم...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

part⁷یون وو:ســـــــــلام(یون وو داداش بزرگتره همون بچهست ۱۸...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط