رمان فرشته کوچولوی من ( ببخشید دیر میزارم )

پارت ۱۱
گویون : تهیونگ آمد سمتم و منو رو مبل دراز کرد و شروع کرد بوسیدن من
بعد چند دقیقه دیگه از روم بلند شد و زل زده بود بهم
دوباره آمد سمتم و......
بلندم کرد بردم رو تخت
و دوباره شروع کرد بوس کردن من
رفت عقب
گفتم دیگه بسه نمیتونم نفس بکشم
تهیونگ : نه نه نمیتونم
گویون : دستام رو گرفت برد بالا که نتونم کاری بکنم ادامه داد
صبح شد
بیدار شدم دیدم داره آماده میشه بره سرکار
آمد سمتم
تهیونگ : دیشب بهت خوش گذشت؟
گویون : این چه سوالیه معلومه که نه ( با خجالت )
تهیونگ : هه از صورت قرمزت معلومه
گویون : تعجب کردم و بیشتر خجالت کشیدم
وقتی رفتم که صبحانه بخورم دیدم مادر تهیونگ صبحانه آماده کرده
رفتم که بخورم
وسط خوردن غذا حالم بد شد
مامان تهیونگ : چیشده
نکنه حامله شدی ؟ ( با ذوق )
هاا دیشب انگار بهت خوش گذشته
گویون : چییی؟
مگه آدم میشه یک شبه حامله بشه
بعدشم
نه همچین چیزی غیر ممکنه
ما چیزی نکردیم ( زارت )



خوب بود ؟
گزارش بشه جرتون میدم
بچه ها فعلا حامله نشده برا جالبی رمان گفتم
دیدگاه ها (۱۸)

رمان فرشته کوچولو من ( پارت ۱۲ )گویون : داشتم آماده میشدم بر...

فرشته کوچولوی من ( پارت ۱۳ )گویون : پدرم آمد بغلش کردم نشستی...

رمان فرشته کوچولو من

رمان فرشته کوچولو من

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط