خون آشام عزیز (63)
دکتر اومد سمتم..
دکتر : همراه این بیمار شمایید؟
یونگی : بله برادرشم..
دکتر : میشه باهام بیای باید باهات حرف بزنم..
یونگی : البته..
رفتیم توی اتاق دکتر و باهم گپ زدیم..
دکتر : اخیرا برادرتون زیاد از حال میره؟..
یونگی : آره خیلی از حال میره.. مشکلش چیه؟
دکتر : ما یه اسکن از سرش گرفتیم تا مطمئن بشین که سرش نشکسته.. و متوجه یه چیزی شدیم..
یونگی: متوجه ی چی؟
دکتر : اون دچار بیماری مغزی شده این بیماری میتونه مریض رو از پا در بیاره.. علاام این مریضی از حال رفتن مداوم.. درد کردن سر به شدت هست.. اگه جلوش گرفته نشه باعث میشه اون فرد کم کم دچار فراموشی بشه یعنی حافظه اش رو از دست میده..
یونگی : متوجهم ولی راهی برا درمان نداره؟
دکتر: تنها راه اینه که هر روز چیز هارو براش مرور کنید..مواظبش باش.. میدونم برات خیلی ارزشمنده.
یونگی : ممنون که گفتین..با اجازه من میرم
با شوک از اتاق اومدم بیرون تو فکر بودم. همینجور برا خودم میرفتم که تهیونگ جلوم سبز شد..
تهیونگ : هیونگ.. دکتر چی گفت..
یونگی : هیچی گفت به زودی مرخص میشه..
تهیونگ : واقعا!.. عالیه..
یونگی :بیا برگردیم پیش جونگکوک..
تهیونگ : باشه..
تا جایی که میتونستیم شوخی میکردیمو میخندیدیم. حس خوبی داشتم خنده ی جونگکوک رو دوباره میدیدم انگار دلیلش فقط تهیونگ بود بازم خوشحال بودم. (دو روز بعد)..
جونگکوک رو از بیمارستان مرخص کردم و باهم برگشتیم خونه اما نه خونه ی خودش برگشت به خونه ی تهیونگ. جونگکوک و تهیونگ و جیمین روی کاناپه نشسته بودن و به یه نقطه خیره شده بودن..
جونگکوک : لعنتی تنها امیدم به باد رفت..
تهیونگ : چطور فرار کرد؟! اونم توی یه چشم بهم زن
جیمین : یعنی نتونستین یه معتاد بگیرین..
جونگکوک : اسمش معتاد بود طرف خون آشام بود داداشم خون آشام گرفتی؟
جیمین : مگه تو خون آشام نیستی؟ چطوری نتونستی بگیریش؟!
جونگکوک : خودمم نفهمیدم اصلا چی شد یهو کنترلم از دست رفت..
تهیونگ : حالا بدون آدرس چطوری میری دنبال کوسه؟.. (نکته : جونگکوک ماجرای کوسه رو به جیمین و تهیونگ تعریف کرده)
جونگکوک : مشکل همینجاست..
جیمین : جیهون این چیه میکنی تو دهنت.. ها!. تو جیپ جیهون یه کاغذه؟
جونگکوک : کاغذ؟
تهیونگ : بده من..برگام...
جونگکوک : چیه کاغذ چیه!
جیمین : بگو دیگه..
تهیونگ : اگه غلط نکنم ادرسههههههه!... هوراااا
جونگکوک : بده من.. درسته آدرسه اما چطوری تو جیب جیهون بوده.؟
تهیونگ : موقعه ای که جیهون بغلش بود حتما همون موقع جیهون برداشتش.. آفرین کوچولو کارت بیست بوده..
جونگکوک : اگه جیهون نبود الان آدرس نداشتیم.ممنون کوچولو..
(از زبون کوک)
از خوشحالی میخواستم منفجر بشم. حالا میتونستیم یه سر نخ از کوسه پیدا کنیم. اما نمیتونستم برم دنبالش چون به شدت آسیب دیدم و تا خوب بشم طول میکشید. (چند ماه بعد)
حالا کاملا خوب شده بودم و میتونستم برم کوسه رو پیدا کنم...
تهیونگ : یعنی چی منو نمیبری؟!.. منم میام
جونگکوک : نه خطرناکه..
تهیونگ : ای بابا من از اول باهات بودم تا تهش باهات میمونم منم میااااام
جونگکوک : اون روز یه اشتباه کردم تورو بردم دیگه نمیخوام اشتباهمو تکرار کنم..
تهیونگ : برو گمشو باهات قهرم (میره تو اتاقش و درم میبنده)
جونگکوک : تهیونگااا درو باز کن بچه..
تهیونگ : نمیخوام..برو بمیر..
جونگکوک : بمیرم دیگه کی مواظبت باشه؟..
تهیونگ : جیمین هست هم گرگینست هم قویه.. حالا گمشو حوصله ندارم..
جونگکوک : تو که دوس نداری منو عصبی کنی!..
تهیونگ : برو..
جونگکوک : باشه من رفتم... خوش بگذره جناب کیم تهیونگ..
تهیونگ : همچنین جئون جونگکوک..
خب همینطور که مشاهده کردید تهیونگ قهر کرده بود. بدون توجه بهش رفتم به ادرس. آدرس منو برد به یه ساختمون ساختمون قدیمی بود از ساکنین ساختمون پرسو جو کردم...
جونگکوک : ببخشید شما کسی رو به نام کوسه میشناسی؟ اینجا زندگی میکنه..
مردم: نه.. نمیشناسم اصلا کسی به این اسم نداریم..
جونگکوک :آها ممنون
پیرمرد : گفتی دنبال کوسه میگردی؟
جونگکوک : آره..
پیرمرد : اون چهار ساله از اینجا رفته.. اینجا نمیتونی پیداش کنی.. ببینم پلیسی یا طلبکار؟!..
جونگکوک : هیچ کدوم فقط باید یه چیزی رو ازش بپرسم...
پیرمرد : من میدونم کجا گیرش بیاری..
جونگکوک : کجا؟!
پیرمرد :آدرس رو بهت میدم...اما وقتی میری تنها نرو.. با خودت حداقل یه نفر ببر..
جونگکوک : میشه آدرسشو بهم بگی؟
پیرمرد : بیا اینم آدرس..
جونگکوک : ممنون. با اجازه من میرم..
پیرمرد : موفق باشی.
حالا دیگه کلا میتونستم مستقیم به کوسه برسم. خودمو کاملا برا شنیدن حقیقت آماده کرده بودم...
دکتر : همراه این بیمار شمایید؟
یونگی : بله برادرشم..
دکتر : میشه باهام بیای باید باهات حرف بزنم..
یونگی : البته..
رفتیم توی اتاق دکتر و باهم گپ زدیم..
دکتر : اخیرا برادرتون زیاد از حال میره؟..
یونگی : آره خیلی از حال میره.. مشکلش چیه؟
دکتر : ما یه اسکن از سرش گرفتیم تا مطمئن بشین که سرش نشکسته.. و متوجه یه چیزی شدیم..
یونگی: متوجه ی چی؟
دکتر : اون دچار بیماری مغزی شده این بیماری میتونه مریض رو از پا در بیاره.. علاام این مریضی از حال رفتن مداوم.. درد کردن سر به شدت هست.. اگه جلوش گرفته نشه باعث میشه اون فرد کم کم دچار فراموشی بشه یعنی حافظه اش رو از دست میده..
یونگی : متوجهم ولی راهی برا درمان نداره؟
دکتر: تنها راه اینه که هر روز چیز هارو براش مرور کنید..مواظبش باش.. میدونم برات خیلی ارزشمنده.
یونگی : ممنون که گفتین..با اجازه من میرم
با شوک از اتاق اومدم بیرون تو فکر بودم. همینجور برا خودم میرفتم که تهیونگ جلوم سبز شد..
تهیونگ : هیونگ.. دکتر چی گفت..
یونگی : هیچی گفت به زودی مرخص میشه..
تهیونگ : واقعا!.. عالیه..
یونگی :بیا برگردیم پیش جونگکوک..
تهیونگ : باشه..
تا جایی که میتونستیم شوخی میکردیمو میخندیدیم. حس خوبی داشتم خنده ی جونگکوک رو دوباره میدیدم انگار دلیلش فقط تهیونگ بود بازم خوشحال بودم. (دو روز بعد)..
جونگکوک رو از بیمارستان مرخص کردم و باهم برگشتیم خونه اما نه خونه ی خودش برگشت به خونه ی تهیونگ. جونگکوک و تهیونگ و جیمین روی کاناپه نشسته بودن و به یه نقطه خیره شده بودن..
جونگکوک : لعنتی تنها امیدم به باد رفت..
تهیونگ : چطور فرار کرد؟! اونم توی یه چشم بهم زن
جیمین : یعنی نتونستین یه معتاد بگیرین..
جونگکوک : اسمش معتاد بود طرف خون آشام بود داداشم خون آشام گرفتی؟
جیمین : مگه تو خون آشام نیستی؟ چطوری نتونستی بگیریش؟!
جونگکوک : خودمم نفهمیدم اصلا چی شد یهو کنترلم از دست رفت..
تهیونگ : حالا بدون آدرس چطوری میری دنبال کوسه؟.. (نکته : جونگکوک ماجرای کوسه رو به جیمین و تهیونگ تعریف کرده)
جونگکوک : مشکل همینجاست..
جیمین : جیهون این چیه میکنی تو دهنت.. ها!. تو جیپ جیهون یه کاغذه؟
جونگکوک : کاغذ؟
تهیونگ : بده من..برگام...
جونگکوک : چیه کاغذ چیه!
جیمین : بگو دیگه..
تهیونگ : اگه غلط نکنم ادرسههههههه!... هوراااا
جونگکوک : بده من.. درسته آدرسه اما چطوری تو جیب جیهون بوده.؟
تهیونگ : موقعه ای که جیهون بغلش بود حتما همون موقع جیهون برداشتش.. آفرین کوچولو کارت بیست بوده..
جونگکوک : اگه جیهون نبود الان آدرس نداشتیم.ممنون کوچولو..
(از زبون کوک)
از خوشحالی میخواستم منفجر بشم. حالا میتونستیم یه سر نخ از کوسه پیدا کنیم. اما نمیتونستم برم دنبالش چون به شدت آسیب دیدم و تا خوب بشم طول میکشید. (چند ماه بعد)
حالا کاملا خوب شده بودم و میتونستم برم کوسه رو پیدا کنم...
تهیونگ : یعنی چی منو نمیبری؟!.. منم میام
جونگکوک : نه خطرناکه..
تهیونگ : ای بابا من از اول باهات بودم تا تهش باهات میمونم منم میااااام
جونگکوک : اون روز یه اشتباه کردم تورو بردم دیگه نمیخوام اشتباهمو تکرار کنم..
تهیونگ : برو گمشو باهات قهرم (میره تو اتاقش و درم میبنده)
جونگکوک : تهیونگااا درو باز کن بچه..
تهیونگ : نمیخوام..برو بمیر..
جونگکوک : بمیرم دیگه کی مواظبت باشه؟..
تهیونگ : جیمین هست هم گرگینست هم قویه.. حالا گمشو حوصله ندارم..
جونگکوک : تو که دوس نداری منو عصبی کنی!..
تهیونگ : برو..
جونگکوک : باشه من رفتم... خوش بگذره جناب کیم تهیونگ..
تهیونگ : همچنین جئون جونگکوک..
خب همینطور که مشاهده کردید تهیونگ قهر کرده بود. بدون توجه بهش رفتم به ادرس. آدرس منو برد به یه ساختمون ساختمون قدیمی بود از ساکنین ساختمون پرسو جو کردم...
جونگکوک : ببخشید شما کسی رو به نام کوسه میشناسی؟ اینجا زندگی میکنه..
مردم: نه.. نمیشناسم اصلا کسی به این اسم نداریم..
جونگکوک :آها ممنون
پیرمرد : گفتی دنبال کوسه میگردی؟
جونگکوک : آره..
پیرمرد : اون چهار ساله از اینجا رفته.. اینجا نمیتونی پیداش کنی.. ببینم پلیسی یا طلبکار؟!..
جونگکوک : هیچ کدوم فقط باید یه چیزی رو ازش بپرسم...
پیرمرد : من میدونم کجا گیرش بیاری..
جونگکوک : کجا؟!
پیرمرد :آدرس رو بهت میدم...اما وقتی میری تنها نرو.. با خودت حداقل یه نفر ببر..
جونگکوک : میشه آدرسشو بهم بگی؟
پیرمرد : بیا اینم آدرس..
جونگکوک : ممنون. با اجازه من میرم..
پیرمرد : موفق باشی.
حالا دیگه کلا میتونستم مستقیم به کوسه برسم. خودمو کاملا برا شنیدن حقیقت آماده کرده بودم...
- ۱۵.۳k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط