رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

part. 16

ویو ات
*بعد از کلی خرید،کیف و کفش و لباس،با تهیونگ رفتیم و بستنی خریدیم.و قتی داشتیم از پاساژ خارج میشدیم چشمم به یه مغازه افتاد که ادکلن های برند میفروخت. من رفتم سمتش چند تا ادکلن با بو های ملایم برداشتم،چشمم به یه ادکلن افتاد که بوش توی مغازه پیچیده بود.بوی تند و شیرین میداد.ولی حیف مردانه بود.برش داشتم.*

ته. اون مردانه هست!

ات. میدونم ولی بوی خیلی خوبی داره.

ته. اوکی، ولی چطوری میخوای استفاده کنی؟ هم مردانه هست و هم برای قلبت بده.

ات. میدمش به جونگکوک. حداقل وقتی خونه هست بوش داخل خونه میپیچه. و از اون ادکلن تلخ و تند که بوی بدی داره هم بهتره.

ته. اره این خوبه.

*دیگه رفتن خونه.تهیونگ خرید های ات رو گذاشت توی اتای ات و رفت(نکته:تهیونگ ازدواج کرده.)*

*ات رفت توی نشیمن،که جونگکوک نشسته بود پاکتی که ادگلن داخلش بود رو سمت جونگکوک دراز کرد.*

ات. برای تو خریدم. از اون ادکلن بد بوی همیشگیت خیلی بهتره. و اینکه بیشتر به خاطر خودم خریدم. چون من قلبم خرابه و مردانه هست نمیتونم استفادش کنم، ولی با خودم گفتم که به تو بدمش که وقتی خونه هستی این بو رو احساس کنم.

جونگکوک. دختر کمی نفس بگیر.

ات. قبولش میکنی؟

جونگکوک. اره. جوجه. برو آماده شد، 1 ساعت دیگه خالم میاد.

ویو ات
سریع رفتم توی اتاقم در را بستم و همون وسط اتاق لباسامو کندمو رفتم دوش گرفتم.
موهام خشک کردم و باز گذاشتم.
یه لباس ساده پوشیدمو یه کفش سفید،از همون ادکلن هایی که خریده بودم پر روی خودم کردم.
گوشیمو برداشتمو از اتاق خارج شدم.نیم ساعت دیگه خاله جونگکوک می رسید.
همونطور که توی سالن بودم، لارا و اجوما و یه دختر دیگه توی آشپز خونه بودن.....

ات. سلام!

لارا. سلام ات، این خاهرم لیندا هست.

ات. سلام خوشبختم.

لیندا. همچنین، وای تو چرا انقدر ظاهر ساده و زیبایی داری!

ات. الان این تعریف بود!؟

لیندا. اره، با اینکه همه چیزهات ساده هست، ولی از همه زیبا تر هستی.

ات. ممنون.

لارا. هیی. پس من چی؟

لیندا.(خنده.)

*توی اون تایم ات و لیندا خیلی خوب باهم کنار اومده بودن،تا اینکه زنگ در به صدا در اومد.همه افراد خونه رفتن جلوی در.اجوما در را باز کرد و به احترام خم شد.جونگکوک به خاله اش سلام داد، که گفت...*

جونگکوک. ات عزیزم، بیا اینجا...

*ات با تعجب از استفاده کلمه "عزیزم" رفت چند قدمی از جونگکوک عقب بود.*

جونگکوک.....
دیدگاه ها (۱)

#رُز_زخمی_من part. 17جونگکوک. ات، ایشون خاله سولگی هست، همرا...

#رُز_زخمی_منpart. 19ویو ات هنگام شام جونگکوک حرکت های رمانتی...

#رُز_زخمی_من part. 15تهیونگ. سلام به همگی.... *جونگکوک بک لق...

#رُز_زخمی_من part. 14جونگکوک. چیه؟ خوشت اومده*پوزخنده.با شنا...

ویو ات وقتی بیدارشدم دورم اون پسره نبود بلند شدم و رفتم توی ...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی ات: اومد جلوم و گفت کیفت اوفتاده خان...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط