جیمین فیک زندگی پارت
جیمین فیک زندگی پارت ۸۲#
جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خونمون
ات: امم چیزه
جیمین: چیزه
ات: دلم برات تنگ میشد
جیمین: خب چرا مکث کردی
ات: ول کن دیگه اصلا نمیخواد من و ببری عمارت خودت
جیمین: باشه ببخشید .... الان منو بخشیدی
ات: ...
جیمین: الان داری خودتو چُس میکنی
ات: چی میکنم .... اهه جیمین خفه شو بریم
رسیدیم خونه و ناهار و شام خوردیم و کلی فیلم دیدیم و رابطمون تا الان خیلی خوب بود حتی بهتر از قبل شده بود
جیمین: بریم بخوابیم خوابم میاد
ات: اره منم ( خمیازه) همینطور
رفتیم تو اتاق . ات دراز کشید و طبق عادتش کوشی دستش بود . رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم رو سینش ات هم دستش رو روی موهام میکشید . گوشیش رو گذاشت کنار و چرخید سمت من و من رو بغل کرد . سرم رو بازدش و چسبیده به سینه ات( منحرف نباشید) .
با عطر ات خوابم برد. نصفه شب با صدای هیولا بالا سرم بیدار شدم .
ات داشت بالا سرم خروپف میکرد منم برای اینکه ساکت بشه دماغشو گرفتم که بیدار شد اما انگار هنوز خواب بود و اومد بغلم ...
جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خونمون
ات: امم چیزه
جیمین: چیزه
ات: دلم برات تنگ میشد
جیمین: خب چرا مکث کردی
ات: ول کن دیگه اصلا نمیخواد من و ببری عمارت خودت
جیمین: باشه ببخشید .... الان منو بخشیدی
ات: ...
جیمین: الان داری خودتو چُس میکنی
ات: چی میکنم .... اهه جیمین خفه شو بریم
رسیدیم خونه و ناهار و شام خوردیم و کلی فیلم دیدیم و رابطمون تا الان خیلی خوب بود حتی بهتر از قبل شده بود
جیمین: بریم بخوابیم خوابم میاد
ات: اره منم ( خمیازه) همینطور
رفتیم تو اتاق . ات دراز کشید و طبق عادتش کوشی دستش بود . رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم رو سینش ات هم دستش رو روی موهام میکشید . گوشیش رو گذاشت کنار و چرخید سمت من و من رو بغل کرد . سرم رو بازدش و چسبیده به سینه ات( منحرف نباشید) .
با عطر ات خوابم برد. نصفه شب با صدای هیولا بالا سرم بیدار شدم .
ات داشت بالا سرم خروپف میکرد منم برای اینکه ساکت بشه دماغشو گرفتم که بیدار شد اما انگار هنوز خواب بود و اومد بغلم ...
- ۱۵.۲k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط