فکر میکنم به اینکه

فکر میکنم به اینکه


چند سالِ بعد حتما ما هم پیر میشیم
اما پیر شدن ما کجا و پدربزرگ و مادربزرگ هامون کجا؟
نه به عشقی وفادار موندیم که نوه هامون پزشونو بدن ، نه تصور ذهنیِ خوبی برای هم باقی گذاشتیم
که وقتی معشوقه ی دوره ی جوونیمونو دیدیم لبخند بزنیم و اشک تو چشامون جمع شه؛ نه وقت گرفتاریِ بچه هامون دعا و قرانی بلدیم براشون بخونیم که پشت و پناهشون بشه نه هیچ وقت بچه هامون میتونن تو انشاهاشون از چهره ی نورانی ما سر سجاده بنویسن ، نه آلبومی داریم که بشینیم برای هم ورق بزنیم و بگیم یادش بخیر فلانی عجب آدمِ خوبی بود؛ حتی مطمئنم تو جیب هیچ کدوممون نخود و کشمش هم پیدا نمیشه‌...
خیلی دیگه سنت ها رو حفظ کرده باشیم کنسرو قرمه سبزی ها ی آماده رو گرم میکنیم که فقط یادمون باشه یک زمانی این غذا برای ما نمادِ عشق و خانواده بود...
در واقع ما همین آدم های بدجنسی هستیم که برای هم میزنیم ؛ خیانت میکنیم ؛ دل میشکنیم ؛ دروغ میگیم و پشت هزارتا عمل جراحی خودمونو گم کردیم
ما حتی اینقدر تلخیم که شاید تو خونه ی سالمندان هم نتونیم هیچ آهنگِ قدیمی ای رو دسته جمعی بخونیم
آخه تو چشم هر کی نگاه کنیم تو جوونیمون بهش بد کردیم و شرمندشیم... میبینین؟ ما همین نسل رو پیر میکنیم قرار نیست پیری معجزه کنه و ما بشیم فرشته.
"کاش توجوونی فکر کنیم که میخوایم خودمونو چطوری پیر کنیم "
سحر_رستگار
.
دیدگاه ها (۱۴)

سر ز دیوار گرفت و به روی نرده نهادپیچک هرزه ببین با دل دیوار...

من تسبیح نمیخوامتمام وجودت را که به من بدهی ؛باذره ذره ات #ذ...

- جمعه که می‌شود دلم هوایِ قدم زدن لابه‌لایِ موهایت را می‌کن...

‌به یاد کودکی افتادم و آن بی محلی‌هاتو که رد میشدی گل‌های با...

عکس کسایی که هر صبح براشون لعنت میخونیم رو پیدا کردم 😍😃

پارت ۴۰پادشاه به سمت یه پرده میزه و اونو کنار میزنه و همه یه...

قانون پنجم:تغییر از خودمون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط